تفاوت اساسی میان اغتشاشات اخیر و فتنه های پیشین در این نکته نهفته است که تمام فتنه های قبلی که در سالهای پس از رحلت امام خمینی تا امروز بروز کرده بودند، ریشه های داخلی داشته و بطور غیر مستقیم به خارج از کشور متصل می شدند. لیکن اغتشاشات اخیر مستقیما از خارج از کشور برنامه ریزی و هدایت شده و برخی گروه های سیاسی داخلی بطور غیر مستقیم با آن همسو بودند و قرار بود بعدا در مقطع مناسبی روی جریان اغتشاشات سوار شوند.
اخیراً وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیانیه مشترکی منتشر کردند که به تحلیل اغتشاشات اخیر پرداخته است. در این بیانیه آمده:
مستندات اطلاعاتی موجود نشان میدهند سرویس جاسوسی سیا (C.I.A) با همکاری سرویسهای جاسوسی هم پیمان و نیابتیهای مُرتجع، پیش از آغاز آشوبها، به شیوههایی که اشاره خواهد شد برای راهاندازی یک غائلهی سراسری در ایران با هدف ارتکاب جنایت علیه ملّت بزرگ ایران و تمامیت ارضی کشور و نیز زمینهسازی برای تشدید فشارهای خارجی، طراحی مبسوطی بهعمل آورده بود. طبق اطلاعات موجود نقش اصلی را در این میان آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (C.I.A) بعهده داشت و از همکاری نزدیک سرویس اطلاعات خارجی انگلیس خبیث، سرویس اطلاعات خارجی رژیم کودککش صهیونیستی (موساد) و سرویس اطلاعات خارجی اَشرافیت بَدَوی آل سعود و چند کشور دیگر برخوردار بود. اطلاعات معتبری در اختیار است که برنامهریزی و اجرای عملّیاتی بخش عمده آشوبها توسط سرویس موساد با همکاری شقیترین گروهکهای تروریستی صورت گرفته است.
بنابراین، اغتشاشات مهر 1401 پروژه مشترکی بود که توسط آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی، و عربستان سعودی هدایت و اجرا شد.
سوال اساسی که اینجا مطرح می شود این است که آیا تمامی این بازیگران و گردانندگان اغتشاشات اهداف و انگیزه های مشترکی داشته اند؟ اهداف و انگیزه های اصلی این اغتشاشات چه مواردی بوده؟
پیشتر توضیح دادیم که این اغتشاشات در واقع یک پروژه کودتای مخملی است که با فرمول زیر طراحی شده:
1- ایجاد یک همگرایی مصنوعی و مقطعی میان اقشار ذاتا واگرای جامعه ایران از طریق راندن نقاط اشتراک این اقشار با حاکمیت نظام جمهوری اسلامی به پس زمینه، و کشاندن نقاط اختلاف و افتراق با حاکمیت به پیش زمینه.
2- ایجاد واگرایی سیاسی در داخل بدنه حاکمیت جمهوری اسلامی از طریق فشار از پایین جامعه. فشار از پایین از طریق همگرایی مصنوعی که در مرحله قبلی حاصل شده سازماندهی می شود.
3- فشار به رهبری از طریق «فشار از پایین و چانه زنی از بالا» که در دو مرحله قبلی حاصل شده، و نهایتا وادار کردن رهبری به «نرمش قهرمانانه» و «نوشیدن جام زهر» و در حقیقت «تغییر رفتار» و تسلیم در برابر مطالبات غرب.
اهم مطالبات غرب در این مقطع به ترتیب اولویت عبارتند از:
1- عدم همراهی ایران با چین و روسیه در تقابل و تنش رو به تصاعد میان غرب و این دو قدرت بزرگ شرقی.
2- پایان نفوذ منطقه ای ایران.
3- خلع سلاح ایران از طریق پایان دادن به برنامه هسته ای و موشکی و پهپادی و غیره.
موارد دوم و سوم چیز جدیدی نیست و همیشه در دستور کار غرب، رژیم صهیونیستی، و عربستان سعودی بوده. انگیزه های هر کدام از پیگیری این دو مورد (2 و 3) کاملا واضح و شفاف است. آمریکا و غرب به دنبال تضعیف ایران و تسلط بر منطقه بوده، رژیم صهیونیستی به دلایل امنیتی و ژئوپلیتیکی از نفوذ منطقه ای و قدرت گرفتن ایران هراس بسیار زیادی دارد، و عربستان سعودی هم به دلایل ژئوپلیتیکی در رقابت با ایران است.
دشمنی غرب (بخصوص آمریکا) و رژیم صهیونیستی علیه ایران کاملا ذاتی و غیر قابل تغییر است. مصداق مثل معروفی که در یکی از داستان های کلیله دمنه آمده بود:
نیش عقرب نه از ره کین است
اقتضای طبیعتش این است
اما رقابت ایران و عربستان سعودی جنس متفاوتی دارد که بعدا به آن خواهیم پرداخت.
علاوه بر این، موارد 2 و 3 همچنین انگیزه های فرعی این اغتشاشات هستند. چون هر سه بازیگر، یعنی آمریکا و غرب، رژیم صهیونیستی، و عربستان سعودی، به خوبی می دانند دستیابی به این دو مورد از طریق اغتشاشات، هدفی بسیار بلند پروازانه است و با توجه به تجربیات شکست خورده گذشته بسیار بعید است این بار هم بتوانند جمهوری اسلامی ایران را به سمت رها سازی ظرفیت های نفوذ منطقه ای و خلع سلاح خود ببرند.
بلایی که بر سر معمر قذافی و لیبی آوردند درس عبرتی شد برای دیگران. بطوری که حتی قادر به تکرار آن در سوریه هم نبودند، چه رسد به ایران!
پس در واقع مهمترین و اساسی ترین انگیزه و هدف و مطالبه ای که در پس پشت اغتشاشات اخیر قرار دارد همان مورد اول است. یعنی جدا کردن ایران از ائتلاف جهانی با روسیه و چین.
هراس و واهمه شدیدی که از چشم انداز نزدیک شدن ایران به روسیه و چین در میان غرب و غربگرایان وجود داشت از مدتها پیش واضح و مشهود بود. از موضع گیری های عجیب و غریب برخی چهره های سیاسی و اجتماعی در داخل گرفته تا پروپاگاندا و جنگ روانی رسانه ای رو به افزایشی که همه در یک نکته مشترک بودند، آن هم ایجاد نفرت نسبت به چین و روسیه و این ادعای احمقانه که ایران به مستعمره چین و روسیه بدل شده است!
از فیلم های سینمایی کودکانه ای که سینماگران غربگرای ایرانی در دوران دولت روحانی می ساختند تا چین را به عنوان نماد بنجل فروشی و غرب را به عنوان نماد پیشرفت و ترقی نمایش دهند، تا سریال هایی مانند «یاغی» که در ناخودآگاه مخاطب، روسیه را دشمن و رقیب اصلی ایرانیان معرفی می کنند، تا موضع گیری ها و اظهار نظرهای فعالان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که با انواع دروغ پردازی ها این توهم را دامن می زدند که روسیه و چین در حال غارت ایران هستند، تا اظهارات جواد ظریف که ادعا می کرد شهید سلیمانی عامل روسیه بود، تا اظهارات فائزه هاشمی و صادق زیباکلام و سایر دوستان غربگرا، که اصرار داشتند جمهوری اسلامی در سیاست خارجی کاملا مطیع چین و روسیه است و استقلال سیاسی خود را از دست داده، و غیره...
همه اینها نشانه های بارزی بودند که نشان می دادند نزدیکی ایران به چین و روسیه مانند کابوسی است که خواب را از چشم آمریکا و غرب ربوده.
رژیم صهیونیستی را هم می توان به عنوان زائده و کَشتی جنگی غرب در منطقه غرب آسیا در نظر گرفته و به این ترتیب انگیزه های رژیم صهیونیستی هم از تلاش برای جلوگیری از نزدیکی ایران به چین و روسیه تا اندازه ای مشخص می شود. لیکن بدون در نظر گرفتن غرب هم رژیم صهیونیستی یک رقیب منطقه ای برای ایران محسوب می گردد. لذا قدرت گرفتن ایران برای رژیم صهیونیستی فی نفسه یک چالش عظیم خواهد بود که مستقل از موضع این رژیم در تقابل میان غرب از یکسو و روسیه و چین از سوی دیگر همچنان موجب خواهد شد هر سیاستی که در راستای منافع ملی ایران قرار می گیرد، در تضاد و تقابل با منافع و امنیت رژیم صهیونیستی تلقی گردد. بنابراین، موضع رژیم صهیونیستی تا حدودی وابسته به منافع غرب بوده و تا حدودی مستقل از غرب تعریف شده است.
اما موضع عربستان سعودی بر خلاف رژیم صهیونیستی، کاملا مستقل از غرب است. یعنی اگر چه در موضوع ایران منافع عربستان سعودی و غرب همگرا شده، لیکن این همگرایی ناشی از گاو شیرده بودن و وابستگی عربستان به غرب نیست.
سال 1357 در ایران انقلاب شد. نه به این دلیل که «مردم به رهبری امام خمینی علیه رژیم ستمشاهی قیام کردند»! این روایت تکراری و کودکانه از جنس همان روایت های کودکانه ای است که امروز ادعا می کنند «مردم به رهبری حامد اسماعیلیون قیام کرده اند تا رژیم آخوندی را ساقط کنند»!!
واقعیت امر این بود که حکومت شاه بیش از حد به آمریکا وابسته بود. اعتماد شاه به آمریکا مهمترین دلیل سقوطش بود. یعنی دقیقا همان عاملی که موجب سقوط دولت دکتر مصدق و کودتای 28 مرداد شده بود. یعنی ما در ایران در کمتر از 30 سال دو بار این گفته هنری کیسینجر (وزیر خارجه آمریکا در زمان پرزیدنت نیکسون) را در عمل تجربه کردیم که «دشمنی با آمریکا خطرناک است، اما دوستی با آمریکا کشنده است»!
بی عرضگی شاه نزدیک بود مملکت را به باد بدهد. اما شانس تاریخی ما ایرانیان بود که رجلی سیاسی در قد و اندازه امام خمینی در آن مقطع وجود داشت که توانست مملکت انقلاب زده را جمع کند. اگر نه، این بر عرضگی شاه ممکن بود برای آمریکا هم تبعات منفی بی شماری داشته باشد. فی المثل اگر ایران به دست کمونیست ها می افتاد ممکن بود خونی تازه در رگ های شوروی باشد و آمریکا را در شرایط بسیار دشواری قرار دهد!
پس آمریکاییها در ابتدای امر با قدرت گرفتن امام خمینی کنار می آمدند، چون ایشان را سدی در برابر کمونیست ها می دانستند.
اما خمینی آدم آمریکاییها نبود. برنامه خمینی نه خدمت به آمریکا بود و نه خدمت به شوروی. برنامه خمینی بعد از انقلاب همان سیاست و راهبردی بود که پیش از انقلاب اصرار داشت شاه باید پیگیر آن باشد. یعنی تلاش برای احیای یک بلوک اسلامی در جهان با محوریت ایران. یعنی احیای جایگاه تاریخی تمدن ایرانی در دنیای مدرن. یعنی ظهور رقیبی نه تنها در برابر بلوک شرق و کمونیستم و شوروی، بلکه در برابر بلوک غرب و آمریکا و لیبرال سرمایه داری.
در ظاهر برنامه بسیار بلندپروازانه ای بود و ایران آن زمان با جمعیت 35 میلیون نفری و وابستگی های ساختاری که در کلیه ابعاد اقتصادی و فنی و علمی و نظامی و پزشکی و غیره به غرب داشت، به سختی قادر بود حتی گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. چه رسد به ادعای مرکزیت یافتن در یک بلوک تمدنی نوظهوری که هم در برابر امپراطوری غرب قد علم کرده و هم امپراطوری شرق!
خیلی ها معتقد بودند خمینی دچار توهم و خودبزرگ بینی شده! از جمله بنی صدر، اولین رئیس جمهوری ایران، از اولین کسانی بود که آشکارا این راهبرد امام خمینی را غیر واقعی ارزیابی می کرد.
اما خمینی چندان هم متوهم نبود. درست است که آن زمان ایران مسلح به قدرت نظامی و اقتصادی و علمی برای چنین پروژه عظیمی نبود. اما هنوز یک ابزار بسیار قدرتمند در اختیار داشت که اتفاقا بر اثر وقوع انقلاب توانایی و ظرفیت آن فعال شده بود. این ابزار قدرمند همان «ایدئولوژی انقلاب اسلامی» بود.
ترکیب معنویت اسلامی که ریشه آن در فرهنگ جوامع منطقه قدمتی هزار و چهارصد ساله داشت، با تفکرات و فضای فکری انقلابی که در دنیای آن روز که اتفاقا به لطف فعالیت های نیروهای مارکسیستی به رهبری شوروی در جهان گسترده شده بود، ظرفیت عظیمی ایجاد می کرد که منشاء قدرت و نفوذ فرا منطقه ای هواداران آیت الله خمینی شد.
هوشمندی امام خمینی آنجا بود که با قرار دادن آرمان آزادی فلسطین در مرکز راهبرد کلان و بلندمدت جمهوری اسلامی، زمینه برای فراهم شدن بزرگترین و موثرترین ابزار و بازوی قدرت ایران در جهان امروز را فراهم کرد. این ابزار قدرت همان «نفوذ منطقه ای» است که آمریکا و غرب دهه هاست به دنبال خنثی کردن آن هستند و از پسش بر نیامده اند! همان نفوذ منطقه ای که موفق شد سرمایه گذاری هفت تریلیون دلاری آمریکا برای تسلط بر منطقه غرب آسیا را ناکام و توام با شکستی مفتضحانه گرداند. همان نفوذ منطقه ای که موجب شد امروز روسیه و چین به دنبال ائتلاف و همکاری با ایران به عنوان بزرگترین قدرت منطقه ای در غرب آسیا باشند. همان قدرت منطقه ای که موجب شد آمریکاییها حتی در زمانی که در اوج قدرت و شوکت و سیادت و سروری در جهان بودند، باز هم جرات حمله نظامی به ایران را نداشته باشند و آنقدر در جنگ فرسایشی اطراف ایران معطل بمانند که ورق برگردد و روسیه و چین فرصت ظهور مجدد به عنوان رقبایی که هژمونی جهانی آمریکا را به چالش می کشند پیدا نمایند. همه اینها میراث سیاست گذاری کلان امام روح الله است.
این راهبرد امام خمینی اگرچه در بعد کلان بسیار دقیق و درست و کارآمد بود، لیکن قطعا امروز که ما به گذشته نگاه می کنیم، در ابعاد جزئی تر و اجرایی قطعا نقاط ضعف و کاستی های بسیار اساسی و جدی را هم مشاهده می کنیم. نظام جمهوری اسلامی بسیار جوان و نو پا بود. گذشته از ناپختگی جریانات سیاسی و اجتماعی که ذیل چتر انقلاب و رهبری امام خمینی گرد آمده بودند، حتی از نظر فنی هم کمبودهای اساسی وجود داشت. آخوندها سواد نظری داشتند، اما تجربه عملی نداشتند. دیپلماسی نمی دانستند. معادلات جهانی را بلد نبودند. هزار و یک جور کمی و کاستی وجود داشت که باید در اثر تجربه و آزمون و خطا اصلاح می شد.
بدیهی است که دیکته نانوشته خطا ندارد. تمام کسانی که از عملکرد تاریخی جمهوری اسلامی انتقادات تند و تیزی می کنند از موضع کسی که پای گود نشسته و می گوید «لنگش کن» حرف می زنند. هر کدام از این منتقدین اگر خودش در راس کار قرار داشته باشد یا عینا مرتکب همان رویه و اشتباهات خواهد شد، یا اشتباهات بسیار وخیم تر و مهلک تری که ای بسا طومار تاریخ و تمدن ایرانی را برای همیشه یکسره نماید!
یکی از اشکالات راهبرد «صدور ایدئولوژی انقلاب»، واکنشی بود که از سوی حکومت های عربی منطقه بوجود آمد.
انقلاب ایران که حالا دیگر به «انقلاب اسلامی» تبدیل شده بود، موجب لرزه های عظیمی در کشورهای منطقه شد. خیزش ها و نا آرامی های اجتماعی در عربستان سعودی یکی از این لرزه ها بود. اغتشاشاتی مشابه همین وضعیتی که در ایران امروز مشاهده می کنیم. شورش هایی که هم جریانات «ترقی خواه» و «انقلابی» در آن حضور داشتند و هم جمعیت شیعه عربستان سعودی.
کار آنچنان وخیم بود که پادشاهی عربستان سعودی ناچار به ایجاد تغییراتی چشمگیر شد. شاه عربستان که تا آن روز با عنوان «مَلِک» نامیده می شد، عنوان خود را عوض کرده و به «خادم حرمین شریفین» تغییر نام داد!
اساس پادشاهی زیر سوال رفته بود. ساختار محافظه کار عربستان و شیخ نشین های عربی احساس خطر می کردند. این مخاطره ای بود که مستقیم در نتیجه انقلاب در ایران ایجاد شده بود. با ابتکار عربستان سعودی، «شورای همکاری خلیج» تشکیل شد که پیمانی متشکل از عربستان و سایر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بوده و با هدف مقابله با گسترش انقلاب ایران طراحی شده بود.
در طول سال های پس از رحلت امام، روابط ایران و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس همواره در نوسان بوده، لیکن هرگز جو بی اعتمادی نسبت به ایران از بین نرفته است.
حمایت عربستان سعودی و امارات متحده عربی از اغتشاشات اخیر در ایران از این نظر در واقع پاسخی انتقام جویانه به اغتشاشات و تهدیدات اجتماعی است که انقلاب اسلامی ایران در این کشورها ایجاد کرد. از این جهت جالب است که عربستان سعودی به عنوان کشوری که همچنان از نظر آزادی های اجتماعی بسیار محافظه کار تر از ایران است، و از نظر سیاسی نظامی بسیار بسته تر و بطور رسمی غیر دموکراتیک دارد، صحنه گردان یک انقلاب فمینیستی و ساختار شکنانه در ایران شده است!!
از همینجا می توانیم به درجه نازلی که مخاطبان رسانه سعودی اینترنشنال از درک مسایل سیاسی دارند پی ببریم.
اما انتقام جویی و کینه توزی سیاسی هم نهایتا یک دلیل فرعی بوده و انگیزه های اصلی دولت سعودی و دیگر شیخ نشین های عربی از همراهی و همکاری با غرب و رژیم صهیونیستی جهت تحریک اغتشاشات در ایران، چیزی است که به واقعیت های ژئوپلیتیکی امروز منطقه مربوط است.
همراهی نکردن دولت های سعودی و امارات با غرب در جهت تحریم روسیه، و برعکس، تحرکات دیپلماتیک در گسترش روابط سیاسی و اقتصادی و نظامی با روسیه از یک سو، و از سوی دیگر عدم همراهی با آمریکا و اروپا در زمینه افزایش تولید نفت و بهبود بحران انرژی غرب، و همچنین حرکت به سوی فروش نفت با استفاده از ارزهای جایگزین دلار، مانند یوان چین و روبل روسیه، همگی نشانه هایی است که ثابت می کند این دولت های عربی به هیچ عنوان قصد ندارند راهی که کشورهای اروپایی پیموده و خود را قربانی تلاش برای حفظ هژمونی رو به افول آمریکا کردند را در پیش بگیرند.
دولت سعودی از حالا برای اشغال جایگاه ایران در رابطه با روسیه و چین در تلاش است. از طرفی، رقابت عربستان و ایران به این معناست که حرکت ایران به سمت باز کردن گره های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی از طریق اتحاد استراتژیک با روسیه و چین به زیان عربستان خواهد بود. اینجاست که عربستان با آمریکا و رژیم صهیونیستی برای «تغییر رفتار» و منصرف کردن ایران از همکاری و اتحاد فعال با روسیه همگرا می شود.
قرار دادن انواع و اقسام پرچم های سلطنت طلبان و مجاهدین خلق و تجزیه طلبان ایرانی در کنار پرچم اوکراین حکایت از همین تلاش جهت فشار به جمهوری اسلامی برای قطع همکاری با روسیه و چین و توقف راهبرد «نگاه به شرق» است.
دلیل دیگری که عربستان را برای دستیابی به چنین هدفی امیدوار می سازد این واقعیت است که بخشی از بدنه نظام جمهوری اسلامی ماهیت درگیری روسیه و غرب را به درستی درک نکرده.
علیرغم سیاستگذاری اصولی و درست رهبری و همچنین همراهی رئیس جمهور در خصوص اهمیت و لزوم پیگیری راهبرد نگاه به شرق، بخشی از بدنه به اصطلاح «اصول گرایان» (در واقع اقتدارگرایان غربگرا) در این موضوع با به اصطلاح «اصلاح طلبان» (در واقع تسلیم طلبان غربگرا) بیشتر همگرا هستند و درگیری روسیه و غرب را فرصتی برای رفع اختلافات ایران و غرب و نزدیکی و اتحاد با غرب می دانند.
از جمله این اقتدارگرایان غربگرا می توان به رئیس مجلس شورای اسلامی و دبیر سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام و معاون اقتصادی کنونی رئیس جمهور اشاره کرد. همچنین رئیس کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام و برادران هم به احتمال قریب به یقین در همین دسته قرار دارند.
بعنوان نمونه به این تحلیل از دکتر حسین علایی رئیس پیشین ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و استاد کنونی دانشگاه توجه کنید:
در حال حاضر هم شاهد هستیم که غربیها ادعا میکنند ایران تسلیحات نظامی به روسیه فروخته است که در جنگ اکراین به کار برده میشود.
در پاسخ به این ادعاها باید متذکر شد که روسیه از ابتدای حمله به اکراین به دنبال کشاندن پای ایران به آن جنگ بود، تا هم تنها نماند و هم فشارهای تحریم بر ایران افزوده شود و هم خیالش از حل شدن مسئله هستهای ایران راحت شود و هم سیاست خارجی ایران را به گروگان بگیرد و هم بتواند رفتار مستقل ایران را به نوعی مهار کند.
شاید به همین دلیل باشد که روسیه موضوع خرید پهپاد از ایران را رسانهای کرد و به طور مرتب بر آن دمید و برای آن تبلیغ کرد.
این در حالی است که موضع رسمی وزارت امور خارجه ایران عدم پشتیبانی تسلیحاتی از طرفین جنگ و حفظ موضع بیطرفی و تلاش برای خاتمه یافتن جنگ است.
در هر صورت جنگ اکراین فقط از نظر انسانی برای جمهوری اسلامی ایران مهم است، ولی موضوع مربوط به ایران نیست.
ایران که خود تجربه تجاوز ارتش صدام را به خاک میهن عزیز داشته است، قاعدتاً با هر نوع جنگی مخالف است و متجاوز را محکوم میکند و به دنبال فروکش کردن جنگ بین کشورهاست.
منافع ملی ایران نیز ایجاب میکند که دولت جمهوری اسلامی ایران در جنگ اکراین بی طرف باشد و از فرصت پدید آمده برای حل مسائل کشور با اروپا و آمریکا و به نفع مردم استفاده کند.
اگر ایران بتواند برای صادرات گاز و نفت به اروپا به تفاهمی خوب دست یابد، صلح در منطقه نیز پایدارتر میشود.
اوکراین و تهدیدات هستهای پوتین - تابناک | TABNAK
ملاحظه می کنید که جنگ اوکراین را نه فرصتی برای پایان بخشیدن به هژمونی آمریکا، بلکه برعکس، فرصتی برای عادی سازی روابط با اروپا و آمریکا می داند. و جمله آخر بالاخص حائز اهمیت است که عدم اتحاد فعال با روسیه را کلید صلح با قدرت های منطقه ای، منجمله عربستان سعودی، دانسته است.
لذا «تغییر رفتار» و فشار از پایین و چانه زنی از بالا پروژه ای است که موفقیت آن چندان هم دور از ذهن نیست.
از این منظر، حمله تروریستی داعش به شاهچراغ و اغتشاشات در سطح شهرها هدف مشترکی پیدا می کنند. موضع گیری و بیانیه هماهنگ سید محمد خاتمی و حسن روحانی پس از این واقعه می تواند نشانه ورود به فاز بعدی باشد که در بالا ذکر شد. یعنی ایجاد واگرایی سیاسی در داخل بدنه حاکمیت جمهوری اسلامی. خصوصا که محاسبات غلط و فرصت سوزی پس از پیروزی سید ابراهیم رئیسی در انتخابات موجب گشایش فرصتی شده تا ورشکستگان سیاسی مجددا زبانشان دراز شود!
پیام رئیس دولت اصلاحات در پی وقوع حادثه تروریستی در شیراز:
بسم الله الرحمن الرحیم
حادثهٔ تروریستی شیراز که به جانباختن عده ای از هموطنان عزیز و آسیبدیدن عده ای بیشتر منجر شد، نشان داد که خشونت تا چه حد میتواند بیرحم و مصیبتبار باشد. ضمن محکوم کردن این حرکت پلید و دردآفرین، برای جانباختگان عزیز رحمت واسعه الهی و برای آسیبدیدگان، بهبودی از خداوند منان طلب می کنم. آنچه در جامعهٔ ما جاریست و میتوان ریشه های آن را از دیرباز جستجو کرد و رو به سوی آزادی و زندگی دارد، درخور توجه است؛ ولی با کمال تأسف بروز خشونت -از هر طرف که باشد- دلها را آزرده میکند.
زیستن اولین حق هر انسانی است و بهزیستن انسانها باید هدف و رسالت نظامها و حکومتها باشد. ملاک ارزیابی یک نظام و یک حکومت این است که تا چه حد زمینهٔ بهزیستی مردم را فراهم می آورد. تقاضای زندگی خوب، امن و عادلانه از سوی مردم، تقاضای طبیعی است و اگر ببینند شرایط این زندگی فراهم نیست، حق دارند انتقاد و حتی اعتراض کنند. ولی در همه حال انتقاد و اعتراض باید متوجه نفی خشونت هم باشد و نباید خود به خشونت آلوده شود. مخصوصاً در شرایطی که بدخواهان ایران و ایرانی در بیرون مرزهای کشور با حربههای غیر انسانی مانند تحریم و یا تشویق خشونت برای بهره گیری از خون پاک جوانان کشور امیدهای واهی در سر دارند. ضمن عرض تسلیت و ابراز همدردی با همه کسانی که عزیزان خود را در حادثهٔ تروریستی اخیر شیراز و پیش از آن از تهران تا زاهدان و مازندران و کردستان و جایجای میهن از دست دادهاند، تأکید میکنم که خشونت را با خشونت نمیتوان پاسخ داد، هرچند باید با خشونتگران مقابله کرد. برای بهبود اوضاع و فراهم آمدن فضای زندگی امن و سالم و برخوردار برای همه، بخصوص حکومتها باید موازین حکمرانی خوب را رعایت کنند و ضمن شنیدن صدای انتقاد و اعتراض -حتی اگر ناحق باشد- زمینه را برای فراهم آوردن رضایت مادی و معنوی مردم فراهم آورند. من نیز به نوبه خود در آشکار و نهان راههایی که به این امر مبارک منتهی میشود و امنیت را پایدار و آزادی و توسعه و پیشرفت را تأمین میکند در حد فهم و توان اندک خود نمایاندهام. امید است که گوشها شنوا و دلها پذیرا شود.
و
حسن روحانی: با گفتوگو میتوانیم مشکلات خود را حل کنیم
رئیس جمهور پیشین ایران تاکید کرد: هدف تروریستها، تنها جنایت و ارعاب نیست، بلکه یکپارچگی و اتحاد مردم را هم نشانه میگیرند و سعی در دودستگی و شکاف در ملت دارند. نباید گذاشت در گام بعدی به هدف خود برسند. این جنایت نباید سبب شکاف در ملت ایران و تشدید اختلافات دشمن خواسته گردد، چون تک تک مردم ایران از هر نوع خشونت نفرت دارند و ما میتوانیم با گفتگو درون ایران اسلامی مشکلات خود را حل کنیم. افراطیگری نتیجه ای جز خشونت به بار نمیآورد و تشدید خشونت، انسجام و امنیت ملی را به خطر میافکند. اسرائیل و آمریکا که خود بهوجودآورنده و پشتیبان گروههای ترور از جمله داعش برای ایجاد تفرقه و خونریزی در منطقه بوده اند و وابستگان به آنان هرگز نمیتوانند دلسوز ایرانیان با هر گرایشی باشند، بیشک از هر فرصتی برای تعمیق شکاف ملت و دولت استفاده میکنند.
نوعی تهدید ضمنی به افزایش خشونت، دو دستگی در ملت، و ناتوانی نظام از مقابله در برابر فشارهای خارجی در پیام خاتمی و روحانی وجود دارد که نشان می دهد گویا یکی از اهداف این فشارها بازگشتن این فرقه سیاسی به فضای مشارکت سیاسی ایران است. موضع گیری های دیگر چهره های همسو با این دو اهداف نهایی را مشخصتر می کند:
برای آرام کردن فضای کشور پس از اعتراضات اخیر، چه سیاستی باید در کشور اتخاذ شود؟
گرچه نیروهای مسلح تلاش های زیادی برای افزایش ضریب امنیتی کشور انجام می دهند، ولی به نظر می رسد که نیروهای انتظامی و امنیتی می توانند با دست بر داشتن از شیوه های ناکارآمد در رفتار با معترضین و کنار گذاشتن برنامه هایی مانند گشت ارشاد و ستادهای امر به معروف، به تلطیف فضای کشور کمک کنند. عدم به کارگیری تجهیزات و سلاح هایی که منجر به قتل و جرح معترضین می شود، می تواند کمک بزرگی به جلوگیری از بروز مصیبت های جدید کند.
اما مهم ترین اقدام، اجرای تمامی اصول قانون اساسی و تصحیح سیاست های حکمرانی در همه ابعاد به ویژه در حوزه های روابط خارجی، فناوری، فضای مجازی و توسعه اقتصادی می باشد. اصلاح سیاست ها، قوانین، مقررات و برنامه های اجرایی می تواند به بهبود وضعیت معیشت مردم کمک فروانی بکند به طوری که انرژی دانشگاهیان، نخبگان و دانشجویان و آحاد مختلف مردم به جای اعتراض، صرف پیشرفت و تعالی کشور و سربلندی جمهوری اسلامی ایران شود.
ارزیابی حسین علایی از چگونگی رخنه تروریست مهاجم به حرم شاهچراغ - خبرآنلاین (khabaronline.ir)
پس هدف نهایی تصحیح سیاست های حکمرانی در همه ابعاد، به ویژه در حوزه سیاست روابط خارجی است.
افراد ساده لوح چشمشان به اغتشاشات خیابانی و ترورهای کور و شعارنویسی های احمقانه ایست که دیوارهای شهر را آلوده و زشت و کثیف می کنند. پشت این بازی های کودکانه که با استقبال نوجوانان هیجان دوست مواجه می شود، شطرنج قدرت در ابعادی جهانی بازی می شود. باید ببینیم آیا اقلیت راس حاکمیت جمهوری اسلامی که منافع ملی را دنبال می کند پیروز خواهد شد، یا اکثریتی که در سطوح پایینتر نظام با همراهی برخی اقشار ساده لوح کف جامعه و فارسی زبانان خائن خارج کشور منافع عربستان سعودی و صهیونیست ها و آمریکا و غرب را پیگیری می کنند؟