رهرو
رهرو
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

ریسمان مغزه من

اومدم خراب کنم

سراب بشم بعد صواب کنم

انقد چرخیدم خوده کباب شدم

موندم تو خودم فازه شراب کلا


سرگیجه .خندیدیم که غم دیده

فک میکنی نفهمیده ولی حاجیت فهمیده

واسه همین فازه غم میده .چون محبت کم دیده

اینجوری نبودم کاری کردین که بشم یه دررریده

که نسنجیده به هر ننه غمری پریده


مغزم جادویی شده انگار مرلینم

یه شبه ریختم پاین دیوار برلینم

همه ادما دارن فازه بد بم میدن

اما عاقل میمونم شکسپیرم


دایرمو بزرگ میکنم هلندم

پی پرواز تویه هوا معلق

مجلل پیه ارزویه بلندم

میشینمو به گذشتم میخندم


تویه سرم کلمه ها چیده شده

صبح به صبح پیه ایده نووه

فکر جنگ جهانی سوم تو سرم دیده شده

اخه نداشته هام برا خودم کینه شده


بعضی وقتا فک میکنم خف گیرم

جنارو میبینم چون جنگیرم

از دست رفیقام چرا در میرم

اروم سیاست مدار خوده چرچیلم


این جماعت بهم یاد داد سینه سپر تو خیابون رابرم

بدون هیچ توجهی به صابقم

انگار کل دنیارو من صاحبم

بزنم داغون کنم فقط خودمو عشقه .صاعقم


به جز اینا حاجی من یه شاعرم

نصفه روزم کار میکنم نصف دیگش پا ورق

مغزمو خالی میکنم رویه برگه با قلم

خیلیا بهم میگن این بابا نابغس ظاهرا

چون شعراشو ده دیقه ای میگه بعد میره شعره بعد

بعضی وقتا میگم به خودم حیف من

البته خودستایی نباشه خاننده یا شنونده ی محترم

شاید یه روزی از زندگیه ماهم ساختن مستند

ومستند شد شعرام تویه مملکتا مشترک

دلم میخواد افتخار کنه بهم دخترم

نشنوم هیچ وقت دری وری پش سرم

مجتمع باشه ارزوهام مفرح

شلیک کنم به هدفام خوده مسلسل

جهانم چند وجهی باشه نه فقط یه مربع

رو هیچ نظریه ای نباشم معلل


تشکر از همه تشکر

که تا اخرین ریسمان مغزم کردین منو تحمل










ریسماندل نوشتهرویاتفکر
دل نوشته از نوع شعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید