ویرگول
ورودثبت نام
رهرو
رهرو
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

گلایه(داستان روشنک) 3

قبل از این که شعر رو شروع کنین. من هرچی توی شعر گفتم هیچ منظوری ندارم. از هیچ منظری نه از منظر سیاسی نه هیچی. این چیزایی که گفتم برا تو داستانه که بعدا باهاش کار دارم. خیلی ممنون.


کردم داد بیداد

چرا کردین من بیدار

از رویایه مرگ از این دنیا

قسم به خود قران

ندارین هیچ کدومتون وجدان

آهی نیست که بکنیم باش سودا


یکی کمتر

خیلی بهتر

منه احمق

با یه لکنت

که نمردم

همش عقدس

توی مشتم

من خیلی خام بودم باقیه منو پختن


توی حاله خودم بودم با غرغرهای زیر زبونم

که چی میشد توی دنیا نمونم

که چی میشد باقیه اسممو نخونن

چی میشد چن نفر قدرمو بدونن


یهو صدا در اومد در بازشد

اومد تو دفترشو باز کرد

منو صدا کرد

گفت ببخشید جناب رهرو

بهتری چرا میپیچونی حرفو

هممون صبح تا شب باید بزنیم سگ دو

تا کسی نگیره ازمون حقو


همه حرفات همش نصیحته

توهم کارت اینه همه این کاراهم وظیفته

وقتی اسلحه ی اقبال بد روی شقیقته

فرار کردن از این راه خیلی مصیبته


پاشو برو از جونه من چی میخوای

مثل تورو زیاد دیدم من خوبم تویی بیمار

دارم میمیرم بده بم چنتا سیگار

کاشکی یکی بود فقط جواب منو میداد

تقصیر من بود زاده شدم

با هر ننه قمری هم سایه شدم

بگو چرا همه آرزوهام افسانه شدن

چرا بند نافه امید من پاره شدن

چرا همه میخوان منو قانع کنن

چرا نصف کشور بیچاره شدن

بگو چرا همه رو صورتشون ماسک دارن؟

همه به بالا دستیاشون باج دادن؟

بگو چرا همچی به لباسه تنشونه؟

چرا برج داره برا من میکشه خط و نشونه؟


چرا تو کشورم جایی برا من نی؟

چرا من مهندس ماشین خوب لایقم نی؟

چرا هیچ بی پدری دور من نی؟


چرا مدرکا بویه پارتی میده؟

چرا مسجدا بویه ریایه افراطی میده؟

چرا دادگاها بویه لاشی میده؟

چرا مدرسه ها بویه ناشی میده؟

چرا بیمارستانا بویه سلاخی میده؟

چرا حوزه ها بویه طباخی میده؟

چرا جامعه بویه خودخواهی میده؟

چرا بدنم بویه حمالی میده؟

چرا همه رویاهام دیکته شدن؟

چرا ناموسایه وطنم صیغه شدن؟

چرا همه نداشته هام برام کینه شدن؟

چرا پروانه های دورم بی پیله شدن؟

چرا کفه دستام پره پینه شدن؟

چرا حسینیا فقط سینه شدن؟

چرا دو رویی یه نوع از شیوه شدن؟

چرا همه پاک دستا فقط شیعه شدن؟


چرا هر ریشی از ریشه میگه؟

چرا هر جلادی از تیشه میگه؟

چرا هر جوونی از شیشه میگه؟

چرا هر الاغی از پیشه میگه؟

چرا هیچی درس سره جاش نی؟

چرا همه تو حرفاشون میکنن یه دروغ چاشنیش؟

چرا قیمت من موتورم قیمت کفش زیر پاهاش نی

خدایا خیلی حرف دارم اما اینجا جاش نی


یه لحظه سرمو بالا آوردم

دیدم خیلی معصوم من نگا میکنه

اشک رو چششه منو صدا میکنه

اشکشو از رو چشش پاک میکنه


گفتم خانم دکتر منو ببخشید

رفتار اخلاق الانم دست من نی

شما به نظر با بقیه فرق میکنی

به نظر درد منو درک میکنی


میشه بپرسم شما کی هستین

انگا فقط شما حرفه منو میفهمی

سرش انداخت پایین با مکسی

گفت من هستم روشنک


داستانشعرروشنکسیاسیگلایه
دل نوشته از نوع شعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید