یادم میاد چند سال پیش وقتی درباره دلیل اخراج یه نفر از سازمان پرس و جو کردم، رسیدم به اینکه فرد مربوطه به شیوه ناپسندی درباره مدیرش برچسب زده و بدگویی کرده بود و این موضوع به گوش مدیر رسیده و کار طرف تموم شده بود!
از این می گذرم که رفتار و روش اون فرد در ارتباط با مدیرش درست بود یا نبود...
می خوام بیشتر درباره این حرف بزنم که اگه در این موقعیت، جای مدیر قرار بگیریم چه می کنیم؟
از تبعات اینگونه رفتار حذفی از سوی یک مدیر در سازمان هم می گذرم...
اما در روابط انسانی این یک مثال است برای وقتی که صدای مخالف یا انتقادی درباره شخص خودمان یا هرچه که هویت مان به نحوی به آن پیوند خورده، مستقیم یا غیرمستقیم به گوش ما می رسد.
واکنش ما هرچه که باشد بیش از هرچیز برخواسته از میزان خودباوری و عزت نفس ما است.
در مواجهه با این موقعیت ها می شود به جای حس تخریب و تضعیف شدن، صدای مخالف رو شنید و درباره آن تامل کرد.
خودباوری و عزت نفس به ما کمک می کند رفتار انسان گرا تر و بی غرض تری با اطرافیان مان داشته باشیم.
در این چنین مواجهه هایی اغلب از این دو حالت خارج نیست، یا انتقاد صحیح بوده و باید پذیرفت و اصلاح شد و یا باید به فرد مقابل توضیح داد که استدلال و تحلیل اش از شرایط، ناقص یا نادرست بوده و می توان با گفتگو فضای همدلانه ای ساخت.
خودباوری عاملی است که به ما کمک می کند بتوانیم راوادارتر به زندگی ادامه بدهیم.
رواداری؛ چیزی که در جامعه قطبی شده امروز ما، بیش از همیشه به آن نیاز داریم!