رفتن یا ماندن؟ گاهی باید رفت و گاهی باید ماند. و گاهی رفتن نوعی ماندن است و ماندن نوعی رفتن. و این را هم میشود گفت که گاهی رفتن و ماندن توأماناند.
بیایید بعضی از رفتنها و ماندنها را مرور کنیم:
آنکس که به نبرد با ظلم میرود همیشه ماندنیست. او در اوج عشق و ایثار و انسانیت میماند.
آنکسی که در شرایط سخت روزگار مستحکم و استوار مانده است در واقع به سمت رشد و اعتلای درونیاش در حال رفتن است.
آن کس که در یک نقطه از زندگیاش ثابت نمیماند و در حال رشد و پویاییست در حقیقت یک ثبات درونی دارد که او را در مسیر تحول پایدار نگه میدارد.
آن کسی که در یک رابطهی نامناسب یا موقعیتی تباهکننده نمیماند و میرود بر عزتنفسش مانده است.
آنکس که در ناآگاهی، در رکود، در یأس، در تکرار گذشتهای تلخ، و در چهارچوب بستهی باورهای غلط و افکار اشتباه میماند بیگمان از دست میرود.
و اما بعضی از رفتنها هم هستند که بسیار اندوهناکاند و در عین حال ماندنی در خود دارند که شیرین است. گرچه شیرینی آن چیزی از اندوهش کم نمیکند. مثلاً وقتی یک آدم عزیز از دنیا میرود تا همیشه در خاطرهها، و در قلب و جان تمام آنان که دوستش دارند میماند. بیگمان یاد و خاطرههای ماندنی او همیشه شیرین است، ولی چیزی از اندوه رفتنش نمیکاهد.
گاهی وقتها هم هست که مجبوریم مدتی در یک موقعیت ناخواسته بمانیم، اما میتوانیم در همان ماندن به هر طریقی که میسر است رفتن و رشد و پویایی را تجربه کنیم.
خلاصه که تمام زندگی پر از حکایتهای ماندن و رفتن است. و به جز رفتن از دنیا که هیچ دخالتی در آن نداریم، بر تمام ماندنها و رفتنهایمان تأثیرگذاریم.
و مهم این است که بدانیم در کدام شرایط رفتن ماندن است و در کدام شرایط ماندن رفتن است.
مهم این است که بدانیم کجا باید بمانیم تا رفته باشیم و کجا باید برویم تا مانده باشیم...
شبنم حکیم هاشمی
باباشیم، و کجا باید برویم تا مانده باشیم.