همسایهی درختها
معمار عاشق بود
عشقش را ساخت
کاشی به کاشی
سقف به سقف
ستون به ستون
ساختمان پا گرفت
ریشه کرد در زمین
در خاک
و همسایهی درختها شد...
***
عمارت کهن
بر دیوارهای این عمارت کهن
بر سقف بلندش
نقش بزن نگارههای فراوان را
از قصههای بیشمار
از طبیعت و تولد و زندگی
مرگ و ابدیت
حماسه و ایثار
جنگ و صلح
اسطوره و افسانه
و سالها و سالها بعد
وقتی آیندگان
به تماشای این عمارت بیایند
حس خواهند کرد
نفسهای روح هزاران سالهی زندگی را...
***
دستهای عاشق
ای معمار باشکوهترین عمارتهای دنیا
هزاران زندگی را
در عمارتهایت جان بخشیدی
آنگاه که دستهایت عاشق شدند...
پنجرههای مشبک رنگارنگ ۱
به پنجرههای مشبک رنگارنگ
نگاه کن
مثل الماس
انعکاس نور را
منتشر میکنند
سرشار از عاشقانههای رنگین
در عمارت زندگی
***
پنجره های مشبک رنگارنگ ۲
در عمارت قصهها
پنجرههای مشبک رنگارنگ
به سمت عاشقانهها باز میشوند؛
عاشقانههای خاتون و گیسگلابتون
عاشقانههای ترمه و ابریشم
مروارید و الماس
عاشقانههای شاهزادهها و شاهزادهخانمها
عاشقانههای پریان
عاشقانههای بیپایان
عاشقانههای هزاران زندگی
در قصههای رنگارنگ
در میان پنجرههای مشبک رنگین
***
پنجره های مشبک رنگارنگ ۳
در عمارت زندگی
پنجرههای مشبک رنگارنگ
به سمت قصهها باز میشوند؛
قصههای هزاران ساله
قصههای هزاران خاتون عاشق
قصههای مادربزرگ
که طعم مهربانی دارند
قصههایی که نور
در کلماتشان جاریست
مثل نور در پنجرههای مشبک رنگارنگ
***
خطوط رازها
به گچبریهای این سقف و دیوارها
نگاه کن
نگاه کن به حکاکیهایشان..
حکایت از چه دارند؟
گویا که رازهایی
در میان خطوطشان جاریست
رازهایی از دستانی که عاشق بودند
و شاید تشنهی نوازش
دستهایی که تنهایی خود را
حکاکی کردند
بر این سقف و دیوارها
***
زیباترین انسان
مجسمهساز
مجسمهای بساز
از زیباترین انسان
زیباترین انسان میدانی کیست؟
همان که وقتی مجسمهاش را بسازی
آنقدر عاشق است
که ناگهان زنده میشود...
***
عاشقانهترین نگاه
مجسمهساز
مجسمهای بساز
از عاشقترین انسان
عاشقترین انسان میدانی کیست؟
همان که تندیسش
عاشقانهترین نگاه را دارد...
***
تندیس خویش
گفتم تندیسی از زیبایی بساز
ای مجسمهساز
تندیسی
از عشق و مهربانی
گفت باید
تندیسی از خویش بسازم
از خویشتن بینقاب
از عریانی وجود
آنگاه
عشق و زیبایی و مهربانی را
خواهی دید...
***
آینهای در برابر تو
طبیعیترین مجسمهی دنیا
میدانی چگونه ساخته شد؟
همان وقت که تندیسگر عاشق
آینهای گذاشت
در برابر تو...
***
شبنم حکیم هاشمی