در لحظهی طوفانی، با موج پریشانی
صد بار مرا کشتی، ای باعث ویرانی
صدبار مرا کشتی، من زنده شدم از نو
این خاصیت عشق است؛ جان را که بلرزانی
این خاصیت عشق است؛ ویران شدن و آنگاه
آباد شدن از نو، این را که تو میدانی
این خاصیت عشق است؛ یک لحظه هوا صاف و
یک لحظهی بعد از آن، دنیا شده بارانی
باران که ببارد باز، من همتپشِ ابرم
هر ثانیه سرشارم، از شوق فراوانی
این شوق فراوانی، یعنی که پر از عطری
عطری که تو را پر کرد، از جذبهی پنهانی
نه جذبهی پنهانی، یک جاذبهی پیدا
یک حادثهی پرشور، در اوج غزلخوانی
من با تو غزلسازم، مست از تب شعر و شور
با خلسهء مولانا تن را که برقصانی
جان را که برقصانی، در بطن تو میچرخم
درگیر سماعم کن، در لحظهی طوفانی
شاعر: شبنم حکیم هاشمی