وقتی آدمها شخصی را دوست دارند، سعی میکنند این علاقه را به شیوههای گوناگونی بروز دهند. ماچ و بغل که فعلا توصیه نمیشود. برخی به هر بهانهای از محبوبشان تعریف میکنند. بعضیها وانمود میکنند که نسبت به او بیتفاوتند. حتی شده که در این ابراز احساساتها کار به دعوا کشیده! اندکیهم هستند که مثل آدم میروند و به محبوبشان میگویند «دوستت دارم».
هنگامی که کسی را دوست میداری، او را از این محبت آگاه کن، زیرا این کار، دوستی بین شما را محکم تر می کند. - امام صادق(ع)
یکی از پسندیدهترین روشها برای ابراز علاقه، هدیه دادن است. هدیه کارکردهای متفاوتی دارد. از کارکردهای نامشروعش مثل چشم و همچشمی و پزدادن حرفی نمیزنم. از فواید هدیه میتوان به ماندگاریاش اشاره کرد. شما که به محبوبتان میگویید دوستت دارم، اگر واقعا از ته دل باشد، تا ابد در ذهن او ثبت میشود؛ اما ذهن که یک جا نمیماند. در طول روز به هزاران جا و ناکجا سرک میکشد. اگر یک هدیه مثل یک ساعت یا یک خودکار به او داده باشید و در بین این مشغولیتهای روزانه چشمش به آن بیافتد، باز آن جملهٔ دوستت دارم در سرش تکرار میشود. فایدهٔ دیگرش تنوعش است. من دوستان زیادی دارم که دوستشان میدارم. برای ابراز علاقه که لازم نیست حتما نیمهٔ گمشدهام را بیابم. میروم به همهشان میگویم «دوستت دارم» اما این حق مطلب را ادا نمیکند. هر کدام را به نوعی دوست میدارم؛ مخصوص خودش. دوستت دارمی که یکسان از دهان من خارج میشود، این تفاوتها را نشان نمیدهد. در هدیه دستم باز است و میتوانم تفاوت قائل شوم. برای یکی کتاب، برای یکی فندک! دیگر ویژگی هدیه غیر از قدر و اندازهاش است. من جملات محبتآمیز زیادی بلد نیستم. اگر بلد باشم هم خجالتیتر از آنم که از خیلی از آنها استفاده کنم. اصلا میشود بروم به دوستم بگویم «تو روشنترین ستارهٔ شبهای تاریک منی.»؟ به زبان آوردن همین جملهٔ دوستت دارم گاهی خودش پدر درمیآورد. نمود علاقه در کلامِ محدودِ من، محدود است. این که من به یکی دو بار بگویم دوستت دارم و به دیگری سه بار بگویم دوستت دارم، توفیری ندارد. اما با تعداد هدیه و ارزش هدیهها میتوان به نوعی علاقه را درجه بندی کرد و نشان داد.
متاسفانه هدیه دادن خرج دارد. هدیهٔ نامناسب دور ریختنِ پول است. یادم میآید در کودکی برای تولدم از یکی از اعضای فامیل یک شکلات خوری هدیه گرفتم! شکلات خوری؟ واقعا؟ یک شکلات میتوانست حس بهتری القا کند. آن قدر آن هدیه ناگوار بود که نه تنها خودش را سر به نیست کردم، که تمام تلاشم را در جهت فراموش کردن یاد و خاطره اش به کار بستم. که به شکست انجامید! آن شخص مرا شبیه شکلاتخوری دوست داشت؟ میزان علاقهاش بود؟ هر چه بود نمیدانم و نمیخواهم بدانم. البته تقریبا مطمئنم که آن شخص اصلا به این چیزها اهمیت نمیداده و آن شکلاتخوری را کسی مثلا همسایهشان به مناسبت خانهٔ جدیدشان کادویی برده بوده. بحثِ آن شکلاتخوری نیست. بحث ارزش است. فرض کنید میخواهید برای من هدیهای تهیه کنید (خیلی ممنونم، راضی به زحمت نیستم.) و بودجهای برای آن در نظر گرفتید. چه چیزی بخرید خوب است؟ فرض کنید قیمت آن شکلاتخوری ۱۰ هزار تومان (به نرخ همان روزها) است. ارزش آن بعد از هدیه دادنش چقدر میشود؟ حداکثر پونصد تومان! حالا اگر با آن پول کتابی بخرید و یک یادداشت هم اولش برایم بنویسید چقدر میشود؟ در این صورت ارزش هدیه، بیش از ۱۰ هزار تومان خواهد شد. یک گزینهٔ دیگر هم هست که همان ۱۰ هزار تومان را بگذارید در پاکت و عطا کنید به بنده. در آن صورت همان ۱۰ هزار تومن است. البته این آخری خیلی برای ابراز علاقه مناسب نیست!
متوجه هستید چه میگویم؟ با شناخت طرف مقابل و انتخاب هدیهٔ مناسب میتوانید از بودجهتان بهترین استفاده را ببرید. تازه اینها فقط دربارهٔ ارزش مادیاش است. یک هدیه میتواند ارزش معنوی (بخوانید غیر مادی) هم داشته باشد. اصلا اصل کار همین جاست. آن یادداشتی که اول کتاب برای بنده نوشتید، به قیمت کتاب اضافه نکرد، اما ارزش معنوی آن را بالا برد.
اگر دقت کرده باشید خیلی از اوقات ارزش گذاری روی آثار هنری سخت است. معیار درست و جامعی برای تعیین قیمت یک اثر هنری وجود ندارد. اما ارزش معنوی کارهای هنری بسیار است. آن را هم نمیتوان سنجید، ولی مشکلی نیست. چون اصلا ارزش معنوی سنجیدنی نیست. من آثار هنری را به عنوان هدیه میپسندم. اگر شما یک تابلوی فرش برایم بیاورید خوشحال میشوم. اما نه به خاطر بار هنری و ارزش معنویاش! تا زمانی شما پول دادهاید و آن را خریدهاید و من هم به عنوان یک کالا نگاهش میکنم، ماده، اجازهٔ خودنمایی به معنا نمیدهد. مخصوصا اگر لوکس و قیمتی باشد. اما خودتان آن را برای من بافته باشید، اوضاع فرق میکند. اصلا قیمتی روی آن گذاشته نشده که بخواهد ارزش معنوی آن را تحت الشعاع قرار دهد.
میدانم که حرفهایم مستدل و محکم پیش نمیروند. حرف اصلیام کوتاه است و قصد دارم مقدماتی برایش بتراشم که ساده از کنارش رد نشوید. چیزی نمانده دیگر.
همانطور که گفتم من به نوشتن به عنوان یک مهارت و هنر نگاه میکنم. همهٔ متون اثر هنری نیستند اما کسی نمیتواند بگوید نویسندگی هنر نیست. حالا نمیشود یک نوشته را به عنوان هدیه به کسی تقدیم کرد؟ یک تکه هنری، یک داستان کوتاه، یک دلنوشت. حاصل هنر نویسندگی. لزومی ندارد در آن نوشته از علاقهمان به آن شخص حرفی زده باشیم. هر متنی که ارزشی داشته باشد. اگر شخصی باشد و مثلا به صورت نامه نوشته شود میتواند تاثیر بیشتری بگذارد. اما یک شعر هم میتواند هدیه مطلوبی باشد. همین بود حرفم. برای محبوبتان هدیه بنویسید. حالا هر چیزی که دوست داشتید. هر چیزی که میتوانست نمایانگر علاقهتان باشد.
اگر چنین پیشنهادی به مذاقتان خوش آمد و خواستید چنین هدیهای بدهید، بهتر است یک نسخهٔ فیزیکی از نوشتهتان را هدیه بدهید. مثلا یک نامه بهتر از یک ایمیل است. ماناتر است به نظرم و بیشتر باعث یادآوری میشود. میتوانید جملهٔ کوتاهی، مثلا در حد همان دوستت دارم را روی کاغذ بنویسید. اگر خوش خط باشید میتوانید هنر خطاطی را هم به هنر نویسندگیتان اضافه کنید و یک تابلوی کوچک برای روی دیوار یا روی میز درست کنید. میشود متن کوتاهی را در یک کارت پستال نوشت یا متن بلندی را در قالب یک کتابچه تهیه کرد. در این موارد بد نیست اشاره کنید که هدیهٔ اصلی نوشته است، نه کارت پستال یا چند برگ کاغذ A4.
حرف آخر این که در این گرانی لازم نیست نگران جیبتان باشید. با خرج کردن کمی ذوق و احساسات، هدیهای باارزشتر از هر آن چه میتوان خرید خلق کنید. دوست بدارید و علاقهتان را ابراز کنید. قبل از نوشتن، دست و خودکارتان را ضد عفونی کنید.