شهرزاد قصه‌گو
شهرزاد قصه‌گو
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شب اول

هزار و یک شب را خوانده‌اید؟ من هم کامل نخوانده‌ام، آنقدر می‌دانم که روزگارانی پادشاهی به نام شهریار که مورد خیانت همسرش قرار می‌گیرد، تصمیم می‌گیرد برای انتقام، هر شب دختری را به عقد خود در‌آورد و با طلوع آفتاب، حکم قتلشان را صادر می‌کند. تمام دختران شهر یک به یک به عقد یا حبس شهریار در می‌آیند و نهایتن قرعه به نام دختر وزیر، "شهرزاد" می‌افتد. شهرزاد به همسری شهریار در می‌آید و برای نجات خودش، شروع به قصه‌گویی می‌گوید. قصه ای را آغاز می‌کند و برای هزار و یک شب، شهریار را در هزار توی روایت می‌کشاند.

اسم ما، قصه‌ای که از روزگاران کودکی برایمان گفته‌اند تاثیر عمیقی بر نگاهمان به جهان، تعریف‌مان از هویت‌مان و رویاهایی که دنبال می‌کنیم دارد. از همان روزگارانی که بابا، با افتخار می‌گفت اسم تو ایرانی است و تو شهرزاد قصه گویی و مامان لبخند می‌زد که وقتی توی دل من بودی مدام به سمفونی شهرزاد کرساکف گوش می کردم و منتظر آمدن اولین فرزندم بودم.

من شهرزاد، قصه می‌گویم که زنده بمانم.






شهرزاد قصه گوداستانهنرهجرتهزارویک شب
من شهرزاد هستم. قصه گفتن را خوب بلدم. فیلم می‌سازم، عکس می‌گیرم و هزار و یک شب روایت می‌کنم. در حاشیه کوه الوند، همدان، محله‌ی جوادیه بزرگ شدم. الان ساکن شهری کوهستانی در قلب غرب وحشی هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید