شهرزاد قصه‌گو
شهرزاد قصه‌گو
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

”شب هشتاد و ششم” یا ”همه جا به نوبت”



نمی‌خواهم از کارت فرهنگی استفاده کنم. آما، بی‌توجهی در رانندگی بخش از کاراکتر آریایی‌هاست. تامام.

دیشب که گیج و ترسان رسیدم خانه، پاراگراف اول را نوشتم و بی‌توجه به این که تعداد کاراکترهای قصه کمتر از ۳۰۰ کلمه است و اجازه‌ی پست نخواهم داشت، پریدم در آغوش پتو و کودکم را فرستادم در سرزمین شادی تخیلی‌ام خوش بگذراند.

من، دوست نازنینم، مارال را در تصادف ماشین در آمریکا از دست داده‌ام. پنج سال پیش. مارال آمد آمریکا، مدرسه فیلم نیویورک. فارغ‌التحصیل شده بود، ساعت ست با دوست پسرش خریده بودند و آخرین عکس اینستاگرامش بازی نصفه‌ی تخته نرد است. مارال را مستی یک راننده به کشتن داد.

دیشب بی‌احتیاطی کردم، حالا هم در حال سرزنش خودم هستم. مارال یادم آمده و جان نازنینی که مفت مفت از دست داد.



شهرزاد قصه گوهزار و یک شبمسوولیت اجتماعی
من شهرزاد هستم. قصه گفتن را خوب بلدم. فیلم می‌سازم، عکس می‌گیرم و هزار و یک شب روایت می‌کنم. در حاشیه کوه الوند، همدان، محله‌ی جوادیه بزرگ شدم. الان ساکن شهری کوهستانی در قلب غرب وحشی هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید