ویرگول
ورودثبت نام
شهرزاد قصه‌گو
شهرزاد قصه‌گو
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

شب هشتاد و نهم” یا ”بگو، بگو"

آهنگ نامجو بود که می‌گفت بگو بگو، که چه کارت کنم بگو.

من دوست دارم که بگویم، بگویی، بشنویم، حرف بزنیم، صدایمان به گوش هم آشنا شود.

ابراز کردن، ابراز نظر، بیان، عقیده، احساسات، وجود و حتی عشق، نیاز به تمرین دارد و شجاعت.

نترسیدن از قضاوت و همدلی یافتن توامان.

امشب هم تمرین کردم. به دوستان مجازی فیلم‌بینی‌ام گفتم که هفته‌ی گذشته، تجربه‌ی متفاوتی داشتم. هفته‌ی قبل، مهمان جدیدی در جلسه داشتیم. آقای جوانی که مثل من فیلمساز است و کارش سینما. حضار، اکثر سوالاتشان را از مهمان جدید کردند و من همان تصویر مادربزرگی درخاطرم آمد که فقط پیش دکتر مرد می‌رفت.

صدای ابرازگر زنانه کم است. همین دلیل اصلی جدی گرفته نشدن یا کم‌اعتمادی عمومی نسبت به صدا و عقیده‌ی زنان است. من تمرینش می‌کنم. به دوستانم هم انگیزه‌ی تغییر می‌دهم.

بعد از تمام شدن جلسه حال خوبی داشتم. شنیده شدم و حرف‌هایشان را شنیدم. چه چیزی بهتر از گفتن؟

قصه‌گو، برای شهریارش می‌گوید و آنان که گوش شنوا دارند.

شهرزاد قصه گوهزار و یک شبابرازشجاعتزنان
من شهرزاد هستم. قصه گفتن را خوب بلدم. فیلم می‌سازم، عکس می‌گیرم و هزار و یک شب روایت می‌کنم. در حاشیه کوه الوند، همدان، محله‌ی جوادیه بزرگ شدم. الان ساکن شهری کوهستانی در قلب غرب وحشی هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید