اسم تزیینی است.
مثل دلیل حضور آدمهای نارسیست.
با آقا پسر، بچه خوشگلی که ۸ سالی ازم جوونتره آشنا شدم.
با علم به عمق کم، افق کوتاه و فاصلهی سنی.
الله وکیلی دلیل داشتم که همواره جنون بزرگسالان را به خامی جوانان ترجیح دادهام.
الان که ۳۶ را زندگی میکنم، حوصلهی ۲۰ سالگیم را ندارم.
زندگی سرعتش بالاتر است، صرف کلام و پتانسیل آدمها، برایم کافی نیست.
هر چند که بودند دخترانی در همان دهه بیست که از من، منطقیار بودند و چنان عاشق پیشه قلبشان را دست کسی نمیدادند.
هر کس مسیری را میرود و برای من ۳۶ سال طول کشید، این هرده خرد را داشته باشم که حرف باد هواست. عمر محدود است و من دوست داشتنیام و روابطم در گذشته، معنابخش حقیقت کنونی من نیست.
گفتمش، آقای نون.
ما که هیچ وقت نمیتوانیم در یک دهه باشیم مگر یک سال در هر دهه.
وقتی تو ۳۱ ساله شوی من ۳۹ ام. سن عدد نیست. حقیقت طول عمر و عرض زیست ماست. همانطور که تحصیلات شعور نمیآورد، پول خوشبختی، سن هم پختگی نمیسازد. هرچند، از لحاظ آمار و احتمال، وزنه به سمت آن طرف سنگین است.