یه در رو نبستی نمکی. با همون یک در، گاف رو دادی و راه دادی به سگ سیاه افسردگی. افسردگی، اندوه، بی حوصلگی، با یک کاسه بستنی و سریال آبکی از لای در میخزه تو. اول آبپاش گلدونها و نهالهای جدید رو قایم میکنه و بعد سر فرصت میبندتت به کاناپه. با دو تا وزنه دویست کیلویی به هر مچ پا.
یک سگ سفید افسردگی هم هست که عملکردش متفاوته. با لیوان آبمیوهی ارگانیک و دمبل میاد. کنارت میشینه و تشویقت میکنه چهار تا دراز نشست بیشتر بزنی. هر جا که انرژیت داره به حال معمول نزدیک میشه تو گوشت میگه " باور نکن ما حالمون خوبه، ما حالمون بده که انقدر داریم تلاش میکنیم."
القصه کوتاه، که مدام پوزهبند به دست دنبالشان میکنم.