ویرگول
ورودثبت نام
شهرزاد قصه‌گو
شهرزاد قصه‌گومن شهرزاد هستم. قصه گفتن را خوب بلدم. فیلم می‌سازم، عکس می‌گیرم و هزار و یک شب روایت می‌کنم. در حاشیه کوه الوند، همدان، محله‌ی جوادیه بزرگ شدم. الان ساکن شهری کوهستانی در قلب غرب وحشی هستم.
شهرزاد قصه‌گو
شهرزاد قصه‌گو
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

شب هفتصد و نود و هشت یا عید تهران

مامان را آوردم گردش. رانندگی وسط کوهستان. ساندویچ رست‌بیف خریدم و براونی و قهوه.

آصف گوش دادیم و منصور و بلک‌کتس. از مامان بزرگم گفتیم، تا رویای من برای ساخت سریال در نتفلیکس.

مامانم اینجاست و هی دستش را می‌گیرم. قربان دمب موش موهایش می‌روم و شوقش برای زندگی. که من از این زن آموختم، رسم شاد بودن را، مقایسه نکردن خویش با دیگران را. عاشق زندگی و زنده بودن را.

مامان امروز گفت خیلی قوی‌ای. خیلی مزه می‌دهد که آدم بنشیند صندلی جلوی ماشین دخترش برود گردش. قربانش رفتم. کاش بابا هم ویزا می‌گرفت. گل به سر ترامپ و ایلان ماسک ناتزی!

آمدم سرعتی قصه‌ی لاشی بودن رییسم را بگویم. کامنت‌های خوشگلتان را دیدم دلم وا شد که.

اولن که فیلمم را خودم پخش می‌کنم توی ایران، عشق بکنند اهل بیت ما!

دومن امسال میلادی را سال جیم و فیلم نامیده بودم.

امسال...هوم...سالی است که چرخش‌های طلایی رخ می‌دهد. اسمش را می‌گذاریم سال فرفره و ستاره. می‌چرخیم و می‌درخشیم.

دعای امسالم برای رفقا ساده بود. چنان بخندی که صدات برسه آسمون هفتم.

بچرخین و بدرخشین که دنیا به بشکنی عوض می‌شه جیگرها.

هزار و یک شبشهرزاد قصه گو
۲۷
۴
شهرزاد قصه‌گو
شهرزاد قصه‌گو
من شهرزاد هستم. قصه گفتن را خوب بلدم. فیلم می‌سازم، عکس می‌گیرم و هزار و یک شب روایت می‌کنم. در حاشیه کوه الوند، همدان، محله‌ی جوادیه بزرگ شدم. الان ساکن شهری کوهستانی در قلب غرب وحشی هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید