شهرزاد قصه‌گو
شهرزاد قصه‌گو
خواندن ۱ دقیقه·۳ روز پیش

شب هفتصد و نود و چهار یا یه سفر جاده‌ای طولانی

چند ماهی است با دوست‌‌پسر خارجی می‌گردیم و نهایتن وقتی کار رسید به عروسی همکارم در وگاس، گفتمش پایه‌ای با هم بریم؟

اول قل خوردیم جنوب و بعد راندیم تا غرب.

با اختلاف، چرت‌ترین نقطه‌ی دنیا وگاس است.

ترکیبی از نورهای درخشان، لبخندهای تخمی، آدم‌های شکست خورده، قماربازان خوش باور و جمیعی طماع برای خالی کردن جیب ملت.

من دبی هم دوست نداشتم. وگاس نسخه‌ی شهناز تهرانی امارات است.

خلاصه که، جهان، و تصویرمان از اماکن، بسیار متفاوت است با حقیقت.

خبری از آن وگاس خوش اخلاق باحال سریال فرندز نبود. همانطور که پاریس، به شکوهی که فکر می‌کنیم نمی‌درخشد.

به قطع، تماشای این سد باشکوه، در میانه‌ی راه، بیشتر هیجان‌زده‌ام کرد تا میزهای پوکر وگاس.

الان گرند کنیون هستیم که به نظر من قلب تپنده‌ی قاره‌ی امریکاست.

شاید چون از دست انسان‌ها به دور مانده است.

به تماشای غروب نشستم، و طلوع. به مرد همراهم فکر کردم.

می‌فرمان آدم‌ها رو دو جا می‌شناسی، سفر و تنگدستی.

به گاه سفر، متفاوت فهمیدمش. چیزهایی که لزومن دلچسب نیستند و برای من همیشه فراری، بهانه‌ای است برای پیچش. عجله نمی‌کنم اما.

برای ۲۰۲۵، آرزوی شکوفایی و به بار نشستن دارم.


سفرهزار و یک شبشهرزاد قصه گو
من شهرزاد هستم. قصه گفتن را خوب بلدم. فیلم می‌سازم، عکس می‌گیرم و هزار و یک شب روایت می‌کنم. در حاشیه کوه الوند، همدان، محله‌ی جوادیه بزرگ شدم. الان ساکن شهری کوهستانی در قلب غرب وحشی هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید