شهرزاد قصه‌گو
شهرزاد قصه‌گو
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

"شب پنجاه و چهارم” یا ”قاعده”

دلتنگم و این دل تنگی بخشی متاثر از هورمون هایم است. دو روز پیش ایمیلی دریافت کردم که دعوت نامه ای بود برای نوشتن یادداشتی به مناسب روز جهانی قاعدگی. امروز، روز جهانی قاعدگی است.

قاعدگی هم از الان لغت های سخت و در دهان نچرخ روزگار است. شک ندارم کسی که این لغت را برای هجوم هورمون و تجربه ی ماهانه ی جسمی زنان انتخاب کرده است، هیچ تصور درستی نداشته است.
از تمام نکات علمی و بهداشتی تکراری می گذرم. شنیده اید و شنیده ایم.
قصه کوتاه که، قاعدگی، یا به کلامی که در جامعه ی زنان متداول تر است، پریود، قاعده مند نیست.

شاید برای بعضی از زنان روز مشخص ماه باشد، اما اصل ماجرا، بی قاعدگی مطلق است.
ما، زنان، همواره از راه های مبارزه با درد، افسردگی قبل، پر اشتهایی، بی میلی و افسارگسیختگی روانمان با یکدیگر حرف می زنیم و یاری می طلبیم. از تکنیک چای نبات و خرما بگیرید تا کدام حرکت یوگا حالمان را بهتر می کند. اگر زن هستید، که احتمالن تا اینجای قصه همراهم بوده اید. اگر هم مرد هستید، چه خوب که حوصله کردید تا از جهان زنان بهتر بدانید.

هر ماه، هر ماه هر سال، هر سال عمرمان، صفر تا صد افسردگی و شادمانی را تجربه می کنیم. مثلن فرض کنید، در ماشین نشسته اید، موزیک هم شافل پخش می‌شوند، با یک ریتم معین، صدا را از صفر تا صد کم و زیاد کنید. حالا این که در هر کجا، کدام آهنگ با کدام شدت پخش می‌شود، خدا می‌داند.

زنان، آستانه‌ی تحمل دردشان از مردها بیشتر است، اما بعید می‌دانم این رنج تکرارشونده‌ی مدام عادی شود.


شهرزاد قصه گوهزار و یک شبقاعدگیپریودقاعده
من شهرزاد هستم. قصه گفتن را خوب بلدم. فیلم می‌سازم، عکس می‌گیرم و هزار و یک شب روایت می‌کنم. در حاشیه کوه الوند، همدان، محله‌ی جوادیه بزرگ شدم. الان ساکن شهری کوهستانی در قلب غرب وحشی هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید