دوست کیست؟
دوست آنست که گیرد دست دوست / در پریشانحالی و درماندگی
بعضیوقتا آدم رفتارهایی میبینه که با خودش میگه چرا انقدر ساده بودم و اعتماد کردم. چند روز پیش داشتم پست میثم پورگنجی دربارهی کولهپشتی ۹۷ش رو میخوندم که گفته بود با یه اعتماد اولیهای به آدمها نزدیک میشه و باید تو سال جدید این رفتار رو اصلاح کنه. راست میگه. بهتره یه مقدار به طرف زمان بدیم تا بتونه شخصیت خودش رو بهمون نشون بده و تو این مدت از هرگونه اعتمادی پرهیز کنیم. میثم از رفاقتهای آبدوغخیاری حرف میزنه که همونطور که از اسمش پیداست به آدم کرختی و خواب الودگی میده. اینا هم فایده نداره.
گاهی وقتا آدم برحسب عادت روابطش رو با برخی دوستنماها حفظ میکنه. به نظرم الان وقتشه که یکم تو روابط دوستانهای که داریم بازبینی کنیم. یکی دو نفر دوست خوب بهتر از یه عالمه دوست به درد نخوره.
معمولا میگن اگه میخوای دوستتو بشناسی باهاش برو سفر. من چندتا بند هم به این توصیه اضافه میکنم. اگر میخوای دوستتو بشناسی ببین تو مشکلاتت و بحرانهای روحیت چهجوری باهات رفتار میکنه. ببین موقعیکه پولدار دو عالمی و بیپول دو عالمی چه جوری رفتار می کنه.
تو موقعیت دردناکی که اخیرا برام اتفاق افتاده بود خیلی از دوستانم رو شناختم. از خیلیا که فکرشو نمیکردم معرفت دیدم و از خیلیا که انتظار داشتم هیچی ندیدم.
اخیرا با خودم مدام فکر میکنم اگر شرایط مشابه من خدای نکرده برای دوستانم پیش میومد من براشون چیکار میکردم. حس میکنم دوستنما خیلی دوروبرمه. ناراحتم. ناراحتم که درد پوستی براشون مهمتر از درد دوستیه.
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظههای سادهی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
«قیصر امینپور»