پیوند مشترک بین افرادی که دست به خودکشی میزنند، این باور است که خودکشی تنها راه حل برای مجموعهای از احساسات طاقتفرساست. جذابیت خودکشی در این است که در نهایت به این احساسات غیر قابل تحمل و دردناک پایان میدهد. افراد خودکشی را به عنوان راهحل نهایی میبینند، راهی برای تسکین درد غیر قابل تحمل و دردناک خود.
تراژدی خودکشی در آنجاست که پریشانی شدید عاطفی و احساسی باعث میشود افراد راهحلهای دیگر را نبینند؛ انگار در مه عمیقی تنها گرفتار شدهاند و چیزی نمیتوانند ببینند.
در حقیقت، راهحلهای دیگر معمولا همیشه در دسترس هستند، اما این افراد نمیتوانند آنها را ببینند یا بشنوند.
همه ما هرازگاهی احساسهایی مانند تنهایی، افسردگی، درماندگی و ناامیدی را تجربه کردهایم. این بخشی از طبیعت انسانی ماست. مرگ یکی از اعضای خانواده، تمام شدن یک رابطه عاطفی، انتقال به یک محیط جدید، آسیبی که به عزت نفسمان وارد شده، مشکلات تحصیلی، احساس بیارزشی و نگرانیهای مالی، عمده مشکلاتی هستند که همه ما ممکن است در مقاطعی از زندگیمان با آنها مواجه شویم.
از آنجایی که ویژگیهای عاطفی ما منحصر به فرد است، پاسخمان به شرایط بیرونی هم متفاوت خواهد بود. به همین خاطر وقتی میخواهیم بفهمیم یک فرد ممکن است دست به خودکشی بزند یا نه، بسیار مهم است که بحران را از دیدگاه او بررسی کنیم. چیزی که ممکن است برای ما کماهمیت و یا بیاهمیت به نظر برسد، میتواند برای انسان دیگری به شدت ناراحتکننده و دردناک باشد. صرف نظر از ماهیت بحرانی که فرد با آن درگیر است، اگر او احساس میکند که دارد زیر بار مشکلاتش له میشود، زنگ خطریست که ممکن است به خودکشی به عنوان یک راهحل جذاب فکر کند.
سیگنالهای خطر
حداقل ۷۰ درصد افرادی که اقدام به خودکشی میکنند، قبل از اقدام، نشانههایی از قصد خود بروز میدهند. آگاهی از این سرنخها و نشانهها و شدت مشکلاتی که گریبانگیر فرد است، میتواند به ما در جلوگیری از چنین فاجعهای کمک کند.
اگر فردی که میشناسید، از یک موقعیت استرسزا عبور میکند (به مشکل خوردن در حفظ یک رابطه معنادار، سازگاری با یک محیط جدید، شکست مداوم در دستیابی به اهداف از پیش تعیینشده، یا حتی استرس و فشار بهخاطر شکست در یک آزمون مهم)، حواستان به دیگر نشانههای بحران باشد.
بسیاری از افراد قصد و نیتشان را مستقیما با جملاتی مانند «احساس میکنم دوست دارم خودکشی کنم» یا «نمیدانم چقدر دیگر میتوانم تحمل کنم» را بیان میکنند. دیگرانی که در بحران به سر میبرند، ممکن است برنامهریزی دقیق و همراه با جزئیاتشان برای خودکشی را با جملاتی مانند «قرص هایم را پسانداز کردهام برای وقتی که اوضاع خیلی بد شود» یا «اخیرا با ماشینم طوری رانندگی میکنم که انگار واقعا برایم مهم نیست چه اتفاقی میافتد« یا «به نظر می رسد زندگی دیگر ارزش زیستن ندارد» میگویند.
به طور کلی، عباراتی که بیانگر احساسات افسردگی، درماندگی، تنهایی شدید و یا ناامیدیست، ممکن است حاکی از افکار خودکشی باشد. مهم است که به این «فریادهای کمک» گوش دهیم، چرا که اینها معمولا تلاشهای ناامیدانهای برای برقراری ارتباط با دیگران است، به این خاطر که فرد نیاز دارد درک شود و کمک بگیرد. ما باید به «فریاد کمک» آنها گوش دهیم.
اغلب، افرادی که به خودکشی فکر میکنند، تغییراتی در رفتار خود نشان میدهند. آنها ممکن است با بخشش داراییهای گرانبهایشان، تنظیم وصیتنامه، یا سروسامان دادن به امور دیگر، برای مرگ آماده شوند. آنها ممکن است از اطرافیان خود کنارهگیری کنند، الگوهای غذا خوردن یا خوابشان را تغییر دهند یا علاقه خود را به کارها و روابط قبلیشان از دست بدهند. افزایش ناگهانی و شدید روحیه نیز ممکن است یک سیگنال خطر باشد، چرا که ممکن است نشان دهد فرد از الآن احساس آرامش میکند، زیرا میداند مشکلاتش «به زودی پایان خواهد یافت».
باورهای غلط رایج درباره خودکشی
باور غلط: حتی برای فکر کردن به خودکشی باید «دیوانه» باشی.
بیشتر مردم هرازگاهی به فکر خودکشی افتادهاند. بیشتر خودکشیها و اقدامهای به خودکشی توسط افراد باهوش و به طور موقت سردرگمی صورت میگیرد که از خودشان انتظار بیش از حدی دارند، به ویژه در بحبوحه بحران. آنها خودکشی را تنها راه حل میدانند.
باور غلط: هنگامی که فردی اقدام جدی برای خودکشی کرد، بعید است که آن فرد اقدام دیگری برای خودکشی انجام دهد.
برعکس این باور اغلب صادق است. افرادی که قبلا اقدام به خودکشی کردهاند، ممکن است در معرض خطر بیشتری برای خودکشی باشند. برای برخی افراد ممکن است اقدام به خودکشی برای بار دوم یا سوم آسانتر به نظر برسد.
باور غلط: اگر شخصی به طور جدی به خودکشی فکر میکند، هیچ کاری نمیتوانید برایش انجام دهید.
بیشتر بحرانهای خودکشی محدود به زمان و مبتنی بر افکار مبهم هستند. افرادی که اقدام به خودکشی میکنند، میخواهند از مشکلات خود فرار کنند. در عوض، آنها باید مستقیما با مشکلات خود مواجه شوند تا راهحلهای دیگری بیابند. این راهحلها را میتوان به کمک افرادی پیدا کرد که در طول دوره بحران از فرد حمایت کردهاند، تا زمانی که بتوانند شفافتر و دقیقتر فکر کنند.
باور غلط: صحبت درباره خودکشی ممکن است ایده آن را در فرد ایجاد کند.
بحران و پریشانی عاطفی و احساسی ناشی از آن قبلا این فکر را در یک فرد آسیبپذیر ایجاد کرده است. صراحت و نگرانی شما در پرسیدن درباره خودکشی به فردی که درد میکشد، این امکان را میدهد تا درباره مشکلش صحبت کند و این صحبت میتواند به کاهش اضطراب او کمک کند. همچنین این صحبت به فردی که افکار خودکشی دارد، این امکان را میدهد که کمتر احساس تنهایی یا انزوا کند و شاید کمی تسکین یابد. اگر با آن شخص صحبت کنید و به حرفها و مسائلش گوش دهید، به او ایده خودکشی نمیدهید. در عوض آنها از توانایی شما در گوش دادن و صبور بودن قدردانی خواهند کرد.
چطور میشود کمک کرد؟
از بیشتر خودکشیها را میتوان با پاسخهای همراه با درک به فردی که در بحران است، پیشگیری کرد. اگر فکر میکنید فردی که میشناسید ممکن است دست به خودکشی بزند، باید:
بگذارید فردی که قصد خودکشی دارد، آگاه شود که شما به او اهمیت میدهید و نگرانش هستید، آنقدر که فراتر از توان عادیتان، میتوانید کمکهایی برای او فراهم کنید.
در شرایطی مانند خودکشی، که زندگی یک فرد در خطر است، کمک به کسی برای آنکه برای بهبود شرایطش کمک دریافت کند، بسیار مهمتر از محرمانه نگه داشتن اسرار است. در واقع، با محرمانه نگه داشتن چنین موضوع جدیای نزد خود، ممکن است کاری انجام دهید که مفید نباشد.
برگرفته از وبسایت دانشگاه میامی