توی این مطلب میخوام در مورد اشتباه های رایجی بنویسم که معمولا مدیرعامل ها انجام میدن. من توی چهار سال گذشته حداقل با ۱۰ تا شرکت و استارتاپ به عنوان مشاور کار کردم و مواردی که در این مطلب به اون ها اشاره میکنم در تمام اون شرکت ها وجود داشته. در نهایت هم چالش به اینجا رسیده که مدیرعامل همیشه میگفته که پرسنل کار نمیکنند یا درست کار نمی کنند. یعنی مشکل رو از جانب پرسنل و اعضای دیگه تیم میدیده و نه خودش. ولی در اصل این خودش (مدیرعامل) بوده که باید رفتار خودش رو اصلاح میکرده.
خرید نسخه چاپی این مطلب در قالب کتاب چند اشتباه رایج یک مدیرعامل
نسخه چاپ شده و رسمی و کامل این مطلب رو می تونید در از طریق دیجی کالا و قالب کتاب چند اشتباه رایج یک مدیرعامل از انتشارات بلد خریداری کنید
توی این مطلب به نکته هایی اشاره میکنم که به نظر من خیلی مهم هست. اگه مدیرعامل یک شرکت زیر ۵۰ یا ۶۰ نفره هستید و البته تیم شما بزرگ تر از ۸ یا ۹ نفر هست. این مطلب دقیقا برای شما نوشته شده. در غیر این صورت تمام مطالب ممکنه برای شما کاربردی نباشه ولی خوندنشون خالی از لطف نیست.
اگه مدیرعامل نیستید و به این مطلب رسیدید حتما برای مدیرعامل خودتون این مطلب رو ارسال کنید.
مقدمه
من توی این چند وقت خیلی از مدیر هایی رو دیدم که همش بحران منابع انسانی داشتن و از کار نکردن تیم شاکی بودن، یا از اینکه نیرو ها خیلی سریع بعد از یه مدت از تیم جدا میشن شاکی بودن. و همیشه نیروهاشون رو مسئول میدونستند که وفادار نیستن، یا تجربه ی کمی دارن. درصورتی که این یک باور اشتباه هست یا حداقل باید بگیم که همیشه درست نیست.
نمیشه همه مشکلات رو سر افراد تیم خالی کرد. شما وقتی که ساختار درستی برای مدیریت منابع انسانی یا مدیریت کارها و شرکت نداشته باشید. وقتی که فرایند های درستی برای بررسی توانایی پرسنل نداشته باشید و سیستمی نباشه که شایسته سالاری درش وجود داشته باشه. همیشه با چالش و بحران پرسنل یا همون منابع انسانی مواجه هستید و همیشه هم فکر میکنید که مشکل اون ها هستن نه خود شما و یا شرکت تحت مدیریت شما.
شما به عنوان مدیری که یک کسب و کار آنلاین رو مدیریت می کنید و یا قرار هست راه اندازی کنید، باید بدونید که نقش شما در تیم چیه؟ اینکه هر روز با برنامه نویس ها در ارتباط باشید و پیگیر تسک ها باشید و خودتون به برنامه نویس ها تسک بدید کار درستی نیست. نه تنها درست نیست بلکه ۱۰۰درصد هم اشتباه هست و میشه گفت که این رایج ترین و بزرگترین اشتباه هست که بهترین ایده ها رو با بهترین سرمایه گذاری ها با چالش های جدی مواجه میکنه.
احتمالا الان دارید میگید که این کار درستی هست. نه تنها من و بلکه بقیه افرادی که میشناسم هم همین مدلی با تیم فنی و مارکتینگ دراتباط هستند، مگه غیر از این مدل این تیم ها کار میکند؟ یا محصول توسعه میدن؟
نقش شما به عنوان مدیرعامل و صاحب پروژه توی پروسه های مربوط به طراحی و تولید محصول تعریف شده و اگه میخواین که برنامه نویس ها و تیم فنی (شاید بهتر باشیم کل شرکت) درست کارشون رو انجام بدن واقعا لازم هست که شما هم نقش و کارتون رو درست انجام بدید. البته اینجا مثال من در مورد برنامه نویس ها بود. ولی تو خیلی از شرکت ها، این سر تو هر جا فرو کردن مدیرعامل به تیم مارکتینگ، فروش، پشتیبانی و ... هم مربوط میشه.
با این مقدمه حالا وارد ۱۰ تا نکته مهم میشم که شاید کسب و شما در صورت رعایت کردن درست این موارد متحول کنه:
۱) مولتی تسک بودن و همه رو هم درگیر مولتی تسکینگ کردن و اسرار به انجام دادن همه کارها باهم
شما مدیر هستید و یک کار بیشتر ندارید. مدیریت.
حالا یعنی چی؟ ادامه رو بخونید؟
خیلی از ما ها فکر میکنیم که مولتی تسک بودن خوبه و سرعت ما رو بالا میبره حتی خیلی از مردها به اشتباه میگن خانم ها مولتی تسک نیستن و این رو یک افتخار برای خودشون میدونن در صورتی که مولتی تسک بودن همیشه خوب نیست.
مولتی تسکینگ، خیلی وقت ها کیفیت و خروجی کار ما رو پایین میاره و نمیزاره که تمرکز داشته باشیم روی کاری که انجام میدیم. سعی کنید وقتی که دارید یه کار مهم انجام میدید تمام تمرکز شما روی انجام دادن اون کار باشه.
فکر کنید به عنوان مدیرعامل دارین کسب و کار خودتون رو هدایت میکنید بعد جلسه با سرمایه گذار های آینده شرکت. یه سری به مارکتینگ میزنید. بعد از جلسه مارکتینگ که احتمالا با عصبانیت از اون خارج شدید یه جلسه با تیم فروش دارید که اون هم خیلی شما رو راضی نمیکنه. چون هر دو تا تیم، چند تا کاری که گفتید رو یا انجام ندادن یا یه مدل دیگه انجام دادن. درست یا غلط تصمیم اون ها یا شما زیاد مهم نیست. مهم این هست که صبح تا شب مدیرعامل شرکت نمی تونه متمرکز روی ۱۰ تا موضوع مختلف باشه.
مخصوصا اینکه وسط جلسه فروش احتمالا دارید یه گزارش مالی رو نگاه میکنید و وسط جلسه مالی هم دارید گزارش کمپین مارکتینگ شرکت رو میبینید.
این یعنی توی هر کاری تو شرکت دخالت کنید و سرش بکشید. حالا شما اسمش رو بزارید میکرومنجمیت یا هر چیزی به نظر من این یعنی بقیه تیم رو وارد یک بازی بکنید که هیچ کس کاری نکنه. و شما هم اینقدر درگیر هستید که خودتون هم نمیرسید همه کارها رو انجام بدید.
یک پیشنهاد ساده و کار راه انداز:
کارهاتون رو به سه دسته تقسیم کنید و مهم ترین هاش رو اول انجام بدید. خیلی از ما چون کارهامون دسته بندی نیست معمولا زمان خودمون سر کارهایی میزاریم که خیلی هم نتیجه انجام دادنش شاید برامون اهمیت نداشته باشه
یه عنوان مدیرعامل یک چیزی رو یادبگیرید که کار شما مدیریت هست. و بخش مهم از این مدیریت واگذاری تسک ها به افرادی هست که برای شما کار میکنند. اگه قرار هست که شما همه کارها رو انجام بدید پس چرا این همه افراد مختلف رو استخدام کردید؟ این سوال رو از خودتون بپرسید.
حالا دلیگیت کردن یا واگزاری کار به دیگران چی هست؟
دلیگیت کردن یا واگذاری یا برون سپاری یک کار (یا تسک) به افراد دیگه مخصوصا وقتی که شما مدیر یک شرکت هستید یا سرپرست یک بخش یا دپارتمان خیلی مهم هست. به زبان ساده وقتی که شما یه دستیار دارید حالا چه مدیرعامل باشید و چه مدیرمحصول سپردن کار ها به دستیارتون باعث میشه که وقت بیشتری برای کارهای مهم تر داشته باشید. البته دلیگیت کردن یا واگزاری کارها به یک نفر دیگه، خیلی هم ساده و آسمون نیست.
دلیگیت کردن هم آداب و داستان های خودش رو داره و نباید بگیم خوب بیا این کار رو انجام بده. سپردن کارها به دیگران، مراحلی داره که ما خیلی دقیق و همیشه رعایت نمیکنیم.
اگه مدیرعامل هستید بدونید که فروش و مارتکتینگ و فنی و ارتباط با مشتری رو وقتی که تیم شما از یک تیم ۲ یا ۳ نفره بزرگت تر میشه، نباید دیگه خودتون انجام بدید. وقتی که تیم بزرگ میشه شما هدف ها و برنامه های دیگه ای دارید که باید به اون ها رسیدگی کنید.
به عنوان مدیرعامل میتونم بگم یک چالش اصلی دارید و شک نکنید که باید از پسش بربیاید.
یک مشکلی در شرکت های به صورت مشخص وجود داره و اون این هست که معمولا به جای اینکه سوار کار ها باشن و مخصوصا مدیران شرکت ها درگیر برنامه ریزی های آینده کلان بیشتر درگیر کارهای روزانه هستند. بهتر هست بگم که سوار کار نیستن بلکه کار هاشون هست که سوار اون هاست و اون ها رو به این طرف و اون طرف میبره.
خلاصه اینکه کارهای اصلی و توسعه کسب و کار و این ها رو ول کردید و خودتون رو درگیر کارهای روزانه کردید که چی؟ آدم های درستی رو استخدام کنید که این کارها رو برای شما آنجام بدن. درست آموزش بدید و درست مدیریت کنید به جای اینکه هر دقیقه بپرید تو کارشون.
اگه از اون دست افراد هستید که دارید میگید اگه آدم درست پیدا میشد که من خودم همه این کارها رو نمیکردم، شلیله چی میگی؟ بیرون نشستی و میگی لنگش کن؟ اصلا آدم درست برای این بخش ها هست که من استخدام نکردم و از این دست حرف ها میزنید باید بگم که بهتر هست که بخش های بعدی این مطلب رو با دقت بیشتری بخونید
۲) خداحافظی نکردن با پرسنلی که درست کار نمیکنه یا به قولی روی مخ همه اعضای تیم هست و بقیه داستان های مربوط به پرسنل
یکی از بزرگترین چالش های همه مدیرعامل هایی که من دیدم منابع انسانی هست. ولی اون هایی که یک مدیر منابع انسانی وارد تیم ۲۰ تا ۳۰ نفره یا کوچیک کرده باشن که حتما مشکلات خودشون رو ۱۰ برابر کردن.
به نظر من کارهای مربوط به منابع انسانی توی یک شرکت کوچیک معمولا زیر ۲۰ تا ۳۰ نفر باید همیشه با مدیرعامل باشه. چون لازم هست که فرهنگ اون سازمان ساخته بشه. حالا شما یک نفر داشته باشید برای تنظیم قرارداد و ... ولی دیگه اسمش رو منابع انسانی نزارید که فردا بلای جون خودتون و تیم بشه.
این هم پیشنهاد رک و شفاف من به شما
باهوش ترین ها رو استخدام کنید. به عنوان یک مدیر به شما پیشنهاد میکنم که باهوش ترین ها رو استخدام کنید وهیچ وقت از این نترسید که کسی که دارید استخدام میکنید از شما باهوش تره . افراد باهوش تر از شما به موفقیت شما کمک میکنند و در کنار شما موفق میشن. تجربه شما است که در کنار هوش و خلاقیت افرادی توانمندتر از شما موفقیت شما رو تضمین میکنه
از استخدام افراد جون نترسید. افرادی که ۱۰ سال سابقه کار دارن و شاید بیشتر و تو شرکت های مختلف بودن خیلی دیگه به درد یادگیری نمیخورن. هر کدوم ممکن هست که تو فرهنگ های کاری متفاوتی رشد کرده باشن و تغییر اون فرهنگ کاری خیلی سخت خواهد بود.
افراد جدید و جوون رو استخدام کردن ممکنه درگیری شما رو برای آموزش اون ها بیشتر کنه ولی خروجی همیشه بهتر بوده . چون برای ساختن آینده خودشون دنبال تلاش کردن هستند. خیلی درگیر زندگی روزمره نیستن.
در ادامه...
خواستم دوباره یه موضوعی رو اینجا هم اشاره کنم که به نظر من خیلی مهم هست، واقعا وقتی که فردی برای شما توی تیم چالش درست میکنه. کارش رو درست انجام نمیده، برای بقیه تیم مشکل درست ایجاد میکنه. متوجه میشید که جواب سر بالا میده. احتمالا یه جای دیگه کار میکنه و به شما نگفته . انرژی منفی به تیم میده. با همه چیز مخالف هست. تلاشش کمه و یا هر چیزی. هر چند ماه یک بار میگه حقوق من کمه و ...
باهاش خداحافظی کنید
باهاش خداحافظی کنید و شک نداشته باشید که هر چقدر که دیرتر خداحافظی کنید مشکلات شما با اون شخص بیشتر میشه و ریسک و خسارتی که به تیم میزنه بیشتر خواهد بود.
نظر شما چیه؟
تجربه خداحافظی نکردن با کسی رو دارید که بعدا برای شما دردسر شده باشه؟ توی کامنت بنویسید یا برای من ایمیل کنید. خوشخال میشم از شما ایمیل داشته باشم.
جریمه یا تشوقی؟
متاسفانه یکی دیگه از اشتباه هایی که خیلی از مدیرها انجام میدن این هست که برای مسئولیت پذیر کردن پرسنل میان وقتی که کاری رو درست انجام ندن جریمه میزارن. تجربه میگه جریمه کردن اصلا اون نتیجه که میخوان رو نمیده. در مقابلش تشویق کردن و یک مسیر شغلی درست رو به آدم ها نشون دادن دقیقا نقطه ای هست که آدم ها رو مسئولیت پذیر میکننه. هر چقدر بیشتر درگیر کار باشن و نتیجه کارهای مثبت خودشون رو با تشویق و پاداش ببین بیشتر و درست تر کار میکنن. تا اینکه مثلا جریمه بزارید براشون . مرخصی ندید. از حقوق شون پول کم کنید. یا بدترین کار ساعت کاری اضافه بدید که در شرکت باشن.
این طوری دقیقا به پرسنل میگید که جایی که کار میکنند شرکت یا خونه دوم اونها نیست و زنداست هست و اولین باری که این کار رو کردید دیگه اون طرف دنبال فرار کردن از شما و شرکت شماست
یک نکته دیگه
شما به عنوان مدیرعامل یک شرکت اگر در ساعت های غیرکاری روزهای تعطیل و یا هر زمانی خارج از کار با پرسنل در تماس هستید. ازشون تسک میخواهید یا کاری برای شما انجام بدن، بیخود میکنید به مرخصی و ساعت ورود و خروج پرسنل کار دارید. یا ساعت کاری دارید یا ندارید. یک بوم و دو هوا نمیشه
با هم ارتباط صمیمی داشته باشید
یه چیز دیگه اینکه سعی کنید بین خودتون با پرسنل و پرسنل با همدیگه دوستی ایجاد کنید. اول باهم دوست باشید و بعد همکاری. تو فرهنگ ما کار سختی هست ولی همیدگه رو به اسم کوچیک یا نهایت فامیل صدا کنید. دکتر و مهندس و آقا و جناب واقعا کلمه های درستی نیست برای ارتباط پرسنل با همدیگه.
یه سری از فعالیت های آموزشی هست که میشه گروهی انجام داد و به شدت توصیه میکنم که این کارهای رو با بچه های شرکت انجام بدید. نه هر تیم به صورت جدا بلکه کل شرکت باهم.
گیر الکی به کسی ندید
یکی دیگه از اشتباه های مدیرعامل ها وقتی با کسی نمیخوان کار کنن این هست که الکی بهش گیر میدن و بهانه های الکی از کار کردنش میگیرن. خیلی وقت ها این رفتار اصلا ارتباطی به پرفورمنس اون طرف نداره و به شدت از این کار پیشنهاد میکنم که پرهیز کنید. اگه مشکلی با هر کسی در تیم دارید خیلی روشن و شفاف بهش بگید. اینکه من از اون کارت خوشم نیومد الان به غذا خوردن یا چایی خوردن تو گیر میدم که نشد مدیریت. ناسلامتی مدیرعامل هستید؟
منابع انسانی البته موضوع مهم و چالش های اون خیلی بیشتر از این موارد هست ولی این دسته رفتار ها تقریبا توی خیلی از شرکت ها هست و برای همین اینجا مطرح کردم.
۳) دخالت خیلی خیلی زیاد توی مارکتینگ به جای تمرکز روی بخش فنی و محصول
بازم اینجا دارم مثال مارکتینگ رو میزنم چون تقریبا مشکل همه است. چرا فکر میکنید که مارکتینگ و تبلیغات ساده ترین کار شرکت هست؟؟؟ مارکتینگ مهم ترین کار به حساب میاد. وقتی که انتظار درستی ازش داشته باشید. وقتی که میخواهید یه پست درست کنید و بدید ۲۰۰ تا پیج کپی و پیست کنند و به اصلاح خودتون بگید یک کمپین موفق داشتید، آره از دید شما مارکتینگ ساده ترین کار هست و فکر میکنید خودتون بهتر میتونید انجامش بدید. پس اول از همه دیدگاه خودتون رو درست کنید.
کلا خیلی تو مارکتینگ دخالت نکنید به نظر من. بزارید بچه ها مارکتینگ برن جلو. وقتی هم که میگیم مارکتینگ، دنبال یک نفر نباشید که هم وبلاگ بنویسه، هم پست سوشیال مدیا بزاره، هم کمپین طراحی کنه، حتما برای مارکتینگ یک تیم داشته باشید.
یک تیم کامل. حتی این تیم اگه حضوری نباشه. یک نفر به عنوان سرپرست تیم که خلاق و باحال باشه و کسب و کار شما رو بشناسه. به همراه یک مدیرپروژه کافی هست که یه سری تولید کننده محتوا و طراح سایت و وبلاگ نویس و ... رو بتونن مدیریت کنن. ولی بدونید که مارکتینگ کار یک نفر نیست. اگه هم ۸ نفر تو تیم دارید و کار پیش نمیره دنبال عوض کردن اون ۸ نفر نباشید فقط کافی هست یه مدیر پروژه خوب به تیم اضافه کنید. و بازم تکرار میکنم خودتون توش دخلات نکنید. هر بازه ناراضی بودید مدیر اون تیم رو عوض کنید. ولی نرید دونه دونه پست وبلاگ رو بخونید و پست های سوشیال مدیا رونظر بدید.
اون چیزی که شما تو یه جلسه ۲ ساعت یا ۳ ساعت تو هفته دنبالش هستید و میبینید هیچی داده ای به شما نمیده که بخواهید روش تصمیم درستی بگیرید. فقط برای خودتون و شرکت و بقیه با نظرات خودتو دردسر درست میکنید.
این هم یه پیشنهاد ساده برای شما. حداقل دخالت میکنید این چند تا خواسته رو از تیم داشته باشید.
? خیلی برای ترافیک زیاد که به کسب و کار شما هم مربوط نمیشه مطلب منتشر نکنید
✏️ سعی کنید در خصوص یه موضوعی صحبت میکنید حتما اگه ازش مطلب دارید به اون مطلب قبلی لینک بدید
? یا اگه در آینده مطلبی مینویسید که قبلا به اون اشاره شده برید و مطالب قبلی رو به مطلب جدید لینک کنید
⏱️ سریالی بنویسید مثلا این هفته یه موضوعی که به مخاطلب بگید که هفته دیگه ادامه مطلب رو مینویسید
? هر ماه یا هر فصل حداقل یک پست منتشر کنید و در اون بهترین های اون بازه زمانی رو لیست کنید
?حداقل سالی ۲ تا ۳ بار از مطالب منتشر شده از وبلاگ کتاب الکترونیکی درست کنید
اگه تو جلسه های تیم مارکتینگ میرید پیشنهاد میکنم که ازشون بپرسید که چرا این تصمیم ها رو گرفتن؟ ببینید که این تصمیم ها رو ی نظر شخصی گرفته شده یا اطلاعات مربوط به ترافیک و مشتری و فروش و بازار ور واقعا بررسی کردن و بعد چنین تصمیماتی گرفتن؟
به عنوان مدیرعامل تو بخش فنی دنبال مچ گرفتن نباشید. دنبال این نباشید که من اون روز این رو گفتم دیدید که درست بود؟
با سوالات خودتون سعی کنید تیم رو به سمت تصمیم گیری از طریق داده های کسب و کار پیش ببرید
و به جای تمرکز روی پست سوشیال آینده و کمپین بعدی. روی این تمرکز کنید که کمپین قبلی با عدد و رقم و آمار دقیق روی فروش و رشد و کاربر گرفتن شرکت تاثیر داشته یا نه؟
۴) تصمیم های لحظه ای و بدون برنامه و اصلا پایبند نبودن به برنامه
یک مدیر کارش برنامه ریزی هست. وقتی که مدیرعامل هستید یعنی باید دیگه اخر برنامه ریزی باشید و به بقیه هم در برنامه ریزی کمک کنید. حالا خودتون بدون برنامه و پلن و ... میخواهید به کجا برید؟ این طوری تیم احساس میکنه که شما هدف روشنی ندارید. حتی اگه هدف روشنی هم ندارید این رو شفاف به تیم بگید.
توی اینتورک یکی از بچه ها از من پرسید ادامه مسیر کجا میره؟ من گفتم نمیدونم برای من یه جاده مه آلود هست. و برای همین باید برنامه ریزی های کوتاه مدت داشته باشیم که بتونیم هر تغییر لازم داره بدیم. در حقیقت با شفافیت کامل سعی کردم که با تیم برخورد کنم نه اینکه به دروغ بهشون هزار تا امید و ارزو بدم. شما هم خیلی خالی نبندید وقتی که حتی مسیری روشن ندارید.
پیشنهاد میکنم که:
برنامه هفتگی داشته باشید و منظم باشید این دو تا نکته هم خیلی مهم هست یکی اینکه برنامه هفتگی برای خودتون داشته باشید و اول هفته یا آخر هفته برنامه هفته خودتون رو مشخص کنید و سعی کنید که زیاد از برنامه ریزی که کردید خارج نشید.
اگه به منظم بودن عادت ندارید فقط کافی هست چند ماه رعایت کنید بعد دیگه براتون سخت نیست و به عادت تبدیل میشه. افرادی هم که بیشتر باهاشون در ارتباط هستید به مرور با این مدل کاری و نظم شما آشنا میشن و این خیلی به شما توی برنامه ریزی و ارتباط با آدم های دیگه هم کمک میکنه مثلا آدم ها یادمیگرن برای بیرون رفتن فقط آخر هفته سمت شما بیان. یا عادت میکنن که چه ساعت هایی در روز به شما پیام بدن تا سریع پاسخ بدید.
تجربه شخصی من میگه اگه شما برنامه ریزی درستی داشته باشید و بخواهید که همیشه مطابق اون برنامه و منظم جلو برید باید زمان های استراحت خودتون رو هم برنامه ریزی کنید. مثلا هر ۲ ساعت و ۳ ساعت کار کردن چایی بخورید یا سیگار بکشید. این طوری نه که هر دقیقه برید برای چایی یا قهوه و یا سیگار. زمان داشته باشید براش.
یا مثلا هر هفته یه روز رو واقعا به استراحت بزارید مثلا چهارشنبه ها برید بیرون پارک و سینما و کوه و یا هر جایی که میتونید برنامه ریزی کنید. یا توی ماه هم این طوری برای خودتون زمان استراحت بزارید که مثلا تعطیلات اخر هفته هر ماه رو هیچ کاری نمیکنید خارجی ها بهش میگن لانگ ویکند یعنی ۳ روز رو تعطیل هستن ومیرن مسافرت. خلاصه سعی میکنید که استراحت کنید. فیلم ببنید موسیقی گوش بدید یا اگه احل سفر هستید برید سفر
خلاصه بگم که نظم واقعا کلیدی ترین چیزی هست که شما رو به موفقیت نزدیک میکنه.
درنهایت...
اگر این مدلی هستید که هر روز که از خواب بیدار میشید نمی دونید دقیقا چیکار کنید باید بدونید که این شما نیستید که سوار کار ها و تسک ها هستید. این تسک ها و کارها هستن که سوار زندگی شما شدن و همیشه احتمالا سردرگمی و خستگی دارید.
بهترین راه برای اینکه از این حالت خارج بشید درست کردن لیست از کارها خورده ریز و کوچیک هست کارها رو بر اساس اهمیت دسته بندی بندی کنید کارهای ساده و اهمیت بالا رو خیلی سریع انجام بدید.
کارهای ساده و اهمیت پایین رو به کسی دیگه بسپرید که برای شما انجام بده و در نهایت کارهای بزرگ رو وقتی که فکرتون درگیر نباشه خیلی سریع میتونید انجام بدید.
فقط اشتباه نکنید که باید باید باید کارهاتون رو لیست کنید. توی دفتر بنویسید کنارش یک دایره بگشید و هر وقت اون کار رو انجام دادید دایره رو تیک بزنید. یا اینکه از نرم افزار های مدیریت تسک ساده که معمولا روی خود گوشی هست یا گوگل تسک استفاده کنید.
این رو هم بگم که با برنامه ریزی الکی خودتون رو گول نزنید. واقعا برنامه ریزی کنید. این که ۱۰ تا تسک رو بیارید روی ترلو یا هر برنامه مدیریت تسک دیگه ولی اون ها رو روی زمان خودش انجام ندید. یا اینکه توی دفتر بنویسید و هیچ وقت کارها رو بر اون اساس پیش نبرید بیشتر شبیه گوه زدن خودتون و یا شوآف کردن برای دیگران هست.
۵) جلسه های طولانی یا زیاد یا بدون برنامه و تکراری و بی حاصل
مدیریت جلسه ها از مهم ترین کارهای یک مدیر هست. همه شرکت های با برگزاری جلسه ها و زمان های زیادی که از بین میره چالش دارن پس نگید که شما این طوری نیستید.
اگره دلتون برای وقت خودتون نمیسوزه؟ دلتون برای وقت بقیه اعضای شرکت یا تیم بسوزه. حداقل شما که بهشون حقوق میدید؟ چرا وقت اون ها رو توی جلسه های طولانی و بیخود از بین میبرید.
تجربه من در مورد مهم ترین جلسه که هر تیم یا شرکت باید داشته باشه. داشتن جلسه های استندآپ هست. نه فقط برای تیم های فنی و یا مارکتینگ، خیلی وقت ها مدیرای اصلی شرکت یا افرادی کلیدی یک شرکت هم برای اینکه بیشتر باهم هماهنگ باشن میتونن هر روز یک جلسه کوتاه ایستاده ۱۰ تا ۱۵ دقیقه ای باهم داشته باشن.
استند آپ میتینگ چیه؟
استند آپ میتینگ یک جور جلسه ی ایستاده ست که هر روز در یک مکان مشخص و سر یک زمان مشخص (ترجیحاً صبح) بین اعضای تیم برگزار می شه. این جلسات زمان محدود دارن و تجاوز از این زمان ممنوعه. اینطوری از صحبت های نا مربوط در طول روز جلوگیری میشه. آدم تو این جلسه به سه تا سوال پاسخ میدن. دیروز چیکار کردن و امروز چیکار میکنن چه موانع و مشکلاتی سر راهشون هست و به چه کمکی برای رفع اون ها نیاز دارن. در کل زمان جلسه باید ۱۵ دقیقه باشه و نه بیشتر. ۴ تا ۷ نفر میتونن در جلسه حضور داشته باشن که حق صحبت کردن در جلسه دارن بقیه مدیرها و مدیرعامل و ... بیان تو جلسه ولی حق ندارن صحبت کنن. این جلسات برای هماهنگ کردن افراد برگزار میشه و برای گزارش دادن افراد به مدیرهاشون و مدیرعامل نیست. این آخری رو مدیرها لطفا درک کنن و احترام بزارن.
جلسه های بی حاصل...
یه سری جلسه های هست که هیچ فایده ای نداره. جلسه های خلاقیت. جلسه های بررسی مشتری ها، جلسه های هر هفته فروش و ... نه اینکه این جلسه ها نباید باشه. ولی باید داخل اون تیم ها باشه. اینکه شما (مدیرعامل) هر هفته پاشید برید تو همه این جلسه ها و کلی زمان و وقت بقیه رو بگیرید برای درخواست های عجیب خودتون بگیرید. اصلا کار درستی نیست.
بزارید مدیرفروش جلسه های هفتگی خودش رو مدیریت کنه. یا مدیرمارکتینگ جلسه های هفتگی مارکتینگ خودش رو مدیریت کنه. شما نهایت یه سری گزارش بگیرید و روی اون ها درست تصمیم گیری کنید.
برای مثال یکی از جلسه های که من خیلی بدم میاد ولی مدیرعامل ها این رو خیلی دوست دارن ??
من کلا از کانسپت اتاق فکر بدم میاد. به نظرم توش زیاد فکری اتفاق نمی افته فقط میخوایم بگیم برای یه کاری فکر کردیم یا اینکه میخوایم یه کاری رو شو کنیم. من واقعا کار اجرایی رو دوست دارم، کاری که بره جلو و فایده داشته باشه. نمیدونم چرا از این کانسپت ها خوشم نمیاد!!! ولی خیلی از مدیرعامل ها عاشق اتاق فکر و جلسه طوفان فکری و ... هستن.
البته این موضوع رو خیلی کوتاه گفتم چون واقعا مدیریت زمان و مدیریت جلسه کار پیچیده ای هست. در ادامه چند تا نکته رو هم در مورد مدیریت زمان میگم که شاید به کارتون بیاد.
مدیریت زمان
یکی از مواردی که خیلی به ما در مدیریت زمان و مدیریت کارهامون کمک میکنه مشخص کردن این هست که چه کاری رو انجام بدیم و چه کاری رو اصلا انجام ندیم و مخصوصا توی کارهایی که باید انجام بدیم این هست که چه کاری رو امروز انجام بدیم و چه کاری رو بعدا انجام بدیم. من خودم یه سری کارهای روی اعصاب رو که خیلی شاید پیچیده هم نباشه یا ساده است ولی خیلی راه دستم نیست که انجامشون بدم رو یک روز در هفته زمان میزارم که انجامشون بدم که خیالم راحت بشه
یکی از جالب ترین و کاربردی ترین و مهم ترین نکاتی که توی زندگی و کار اگه بهش توجه کنید میتونه واقعا زندگی شما رو تغییر و تحول اساسی بده همین هست که شاید فاریس و خودمونیش این باشه که خرکاری نکنید یا الکی کار نکنید. جای اشتباه بیل نزنید. اینکه باهوش کار کنید هم زمان شما رو خیلی مدیریت میکنه و کم میکنه و هم باعث میشه خسته نشید از کار و زندگی
دیدین یه وقت هایی دارین کار میکنین و موتورتون روشن شده این زمان های طلایی کاری شما هست به نظر من به هیچ وجه نزارین که چیزی یا کسی مزاحم بشه. مثلا دارید چند تا مطلب مینویسید و یوهو از خودتون احساس رضایت میکنید که تمرکز بالاست و کیفیت خروجی کار رو هم دوست دارید.
سریع ببخیال چایی و قهوه وسط کارتون بشید. گوشی رو سریع بندازید اون طرف و بزارید که با همون انرژی و احساس رضایت از خودتون ادامه بدید حداقل ۳ یا ۴ ساعت با شوق و زوق کار کنید و خودتون نتیجه رو ببنید. کار کردن و موتور روشن شدن و فکر آماده شدن زمان لازم داره اون لحظه احساس رضایت اوج اونجا هست که دارید با سرعت میرید پس سعی کنید ترمز نگیرید و کسی و یا چیزی هم ترمز شما نشه.
یه موردی که خیلی مهم هست و من واقعا سعی میکنم رعایت کنم منظم کردن جلسه هاست. من به شخصه به این نتیجه رسیدم که جلسه های بیشتر از ۴۵ دقیقه یا ۶۰ دقیقه دیگه بازده من رو به شدت پایین میاره و سعی میکنم که جلسه های رو اگر حتی نیاز به زمان زیادی داره دو یا حتی سه تیکه بکنم ولی هیچ وقت یه جلسه ۲ ساعته و ۳ ساعته نداشته باشم. اطمینان داشته باشید که بعد از یک ساعت دیگه ذهن شما خسته میشه و اتوماتیک جلسه کیفیت خودش رو از است میده . اگه میخواین خلاقیت خودتون و تیم خودتون رو نابود کنید سعی کنید اون ها رو درگیر جلسه های طولانی بکنید.
در کل وقت خودتون و دیگران رو نکشید.
۶) مدیریت بیخود تسک ها و عدم اعتقاد به مدیریت پروژه
مدیریت تسک واقعا مهم هست. چیزی هم نیست که شما فقط باهاش مشکل داشته باشید. یا اینکه توی دنیا دیگه راهی برای اون نباشه. پیشنهاد من این هست که خوتون رو برای فرایندها و طراحی فرایند ها و انتخاب تولز های مدیریت پروژه درگیر نکنید. چرخ رو از اول اختراع نکنید. همه این ها الگوهای درستی در دنیا دارن وباید اون ها رو انجام بدید
فقط یک چیز باید توی فکر شما تغییر کنه اینکه زمان و ساعت کاری و این چیزا دیگه مهم نیست. وقتی روی پروژه و مدیریت تسک ها و این سیستم ها میاین باید بپذیرید که زمان بندی و درست تسک رو تعریف کردن و زمان پایان درستی برای اون انتخاب کردن مهم کار شما هست. دیگه هر دقیقه بالاسر پرسنل نرید و خستشون نکنید اگه کاری باید دوشنبه هفته دیگه انجام بشه . منتظر رسیدن دوشنبه باشید. از چهارشنبه قبل هی همه رو اعصبانی نکنید.
اگر هر کدوم از اعضای تیم این طوری بود که بیش از چند بار کارهاش رو با تاخیر انجام داد مخصوصا اگه زمان بندی درست بوده و اون کم کاری کرده . با سادگی و راحت باهاش خداحافظی کنید.
این که روی اعصاب همه تیم برید از چند روز قبل که باید یه کاری رو انجام بدین یا به دروغ زمان بندی ها رو الکی اگه برای یه کاری مثلا ۱۰ روز زمان هست شما بگید ۳ روز و… اشتباه ترین کاری هست که مدیرعامل ها انجام میدن. و فکر میکنید که زرنگی خودتون هست ولی پایه دروغ و الگی گفتن و الکی قول دادن رو با این رفتار توی تیم میزارید. فردا یه کاری رو میگید ۳ روز. بعد همه پرسنل متوجه میشن و اون کار رو ۱۰ روزه انجام میدن. در نهایت کار شما ۱۰ روز دیگه به دستتون خواهد رسید و به درد شما میخوره ولی خیلی بهتر نیست از اول راستش رو بگید و اگه طرف کار رو انجام نداد باهاش خداحافظی کنید؟
احساس زرنگی نکنید توی مدیریت پروژه و کارها. سعی کنید دنبال کننده یه روش درست باشید. پیشنهاد من کنبان هست. اجایل و اسکرام رو درست بخونید و یادبگیرید. و درست پیاده کنید.
درست پیاده سازی کنید. از هر چیز مندرآوردی واقعا پرهیز کنید.
یک مدیرپروژه خوب استخدام کنید و بهش اعتماد کنید. هر دقیقه هم سرک به کارش نکشید. اهداف درستی رو مشخص کنید و پیگیری اون اهداف باشید نه این که چطوری و با چه برنامه و روشی به اون میرسن.
توی انتخاب تولز ها ببینید که تیم شما چند نفر هست. اگر تخصص ندارید از یک متخصص کمک بگیرید. این تولز های مدیریت زمان و تسک و … برای شما نیست. برای مدیرپروژه و اعضای تیم هست. اینکه شما با لوگوی ترلو حال نمیکنید یا فکر میکنید که قدیمی هست یا شما نرمافزارید مدیریت پروژه ماکروسافت رو دوست دارید دلیل نمیشه به زور همه تیم رو ببرید اون سمت. اصلا چیکار به کار روش و تولز دارید؟ تمرکز رو بزارید روی نتیجه.
۷) واقعا تیم نبودن و به تیم و کار تیمی اعتقاد نداشتن
یک مدیر ضعیف و بد معمولا افراد تیم خودش رو هیچ وقت توی موفقیت ها شریک نمیکنه. این شریک کردن و احساس خوب به هم تیمی ها دادن میتونه یه جشن خیلی ساده و کوچیک برای رسیدن به موفقیت باشه. می تونه کادویی خیلی کوچیک به افراد تیم باشه یا حتی یه پاداش غیرنقدی
یکی از چیزایی که برای من به عنوان یک مدیر همیشه اهمیت داشته. دادن فرصت خطا کردن، اشتباه کردن و تست کردن به افرادی که باهاشون کار میکنم بوده و هست. ولی چیزی هم که برای من قابل بخشش نیست، تکرار یک اشتباه هست. اگه میخواین یه آدم حرفه ای باشید واقعا سعی کنید تا اشتباه رو خطایی رو وقتی بهتون میگن دیگه تکرار نکنید اگر هم که مدیر هستید سعی کنید اگر کسی که با شما کار میکنه اشتباه یا خطایی رو انجام داده به درستی بهش آموزش بدید تا دفعه دیگه اشتباه تکراری رو انجام نده
یکی از نکات بسیار مهم زمانی که مدیرعامل یک شرکت هستید ایجاد امنیت فکری در نیروهایی هست که با شما همکاری میکنند. امضا قرارداد، و تحویل یک نسخه از قرارداد به نیروی کار تحت مدیریت شما هیچ مشکلی رو برای شما به عنوان مدیرعامل و شرکت ایجاد نمیکنه.
حتی در خیلی از موارد نداشتن قرارداد یکساله به نفع شرکت نیست. از نظر قانونی هم روزی که به اختلاف با نیروی کار بخورید هیچ فرقی نداره. این یک باور اشتباه هست که قرارداد به پرسنل ندادن به نفع شرکت هست. نکته مهم دیگه توافق مالی در خصوص حقوق ماهانه با پرسنل هست. همیشه سعی کنید قبل از اینکه با کسی همکاری رو شروع کنید در خصوص عدد دقیق حقوق و مزایای کاری رو به صورت شفاف مشخص کنید. مخصوصا در شرکت هایی که برپایه نیروی انسانی هستند این نیروی انسانی هست که مولد تولید محصول و یا خدمات شماست. باید امنیت خاطرداشته باشه تا بتونه درست کار کنه
۸) نبود فرهنگ سازمانی و کاراکتر برای برند و کاراکتر برای شرکت
صدور بخشنامه و ابلاغیه و این چیز ها جاش توی شرکت نیست اگر فازتون این هست برین کارمند دولت بشید. شرکت ها معمولا یک قوانین دارن که یه دفترچه است (فکر کنم بهش میگن برندبوک یا کودآف کانتنک یا کانداکت) هر چیزی که لازم پرسنل بدونن رو اون تو مینویسن بعد بیشتر با دید مثبت و کمک به پرسنل طراحی میشه. ابلاغیه چیه واقعا ؟
ما توی اینتروک یه فایل ۵۰ صفحه ای داشتیم اسمش بود A-Z همه راهنما ها و مواردی که پرسنل لازم بودن بدوننن رو توش نوشته بودیم. هر چند وقت هم به روز رسانی میشد و برای همه پرسنل ارسال میشد. من واقعا زمان زیادی روی این فایل میزاشتم چون باور داشتم کار مدیرعامل دخالت تو هر جا نیست و باید کارهای ساختاری رو بیشتر و بهتر انجام بده.
فرهنگ سازمانی درست و سالم فرهنگی هست که به سلامتی پرسنل اهمیت بده. چه سلامتی روحی و روانی و چه سلامتی جسمی. واقعا چرا برای خیلی از ما ها این یک افتخار هست که تو مریضی هم کار میکنیم؟ چرا وقت و زمان استراحت برای خودمون نداریم؟ چرا فکر میکنیم که از توی مریضی هم به جای سلامت خودمون به فکر کار باشیم یه ارزش و افتخار هست؟
به نظر من که واقعا اینطوری نیست. بارها و بارها بوده که یکی به من زنگ زده و پیگیر یه موضوعی بوده و من اول از همه گفتم که برو اول به سلامتیت برس و بعد بیاد در مورد کار صحبت کنیم. ولی برعکس خیلی ها رو هم دیدم که این طوری نیستن، نه برای خودشون و نه برای اعضای تیمشون چنین نگاهی ندارن.
اگه یه تیم میخواد باهم درست کار کنه چند تا چیز رو اول شروع به کار تیم چه برای بلند مدت و چه برای یه پروژه کوتاه برای همه مشخص کنید اول از همه اینکه یه سری قوانین حتما وجود داره تو فکر شما این قوانین رو با تیم خیلی شفاف مطرح کنید.
دوم اینکه زمان های مهم و اونجایی که باید تیم خروجی بده رو برای همه شفاف کنید سوم اینکه یه تقویم اشتراکی برای تیم درست کنید که هر چیزی هماهنگی و جلسه هست توی اون باشه و همه بتونن ببین چهارم اینکه زمان بندی جلسه ها مثل استندآپ و جلسه های هفتگی و بررسی کارها و مشخص کنید از اول همه بدونن و پیگیر جلسه های باید هر دقیقه نگید یه ساعت دیگه یا فردا جلسه داریم پنجم اینکه نهایت تلاش خودتون رو بکنید که افراد تیم باهم صحبت کنن. حالا نه حضوری. تصویری ولی افراد تیم باید باهمدیگه ارتباط داشته باشن که به خروجی برسن
شفافیت و مستند سازی و ارتباط سالم و ... واقعا فرهنگ سازمانی هست . حالا هر چیزی رو میشه بهش اضافه کرد. فرهنگ سازمانی شما هم یه چیز دکوری نیست.
فرهنگ سازمانی یا اینترنال برند دقیقا اون چیزی هست که از داخل شرکت شما شروع میشه و به بیرون شرکت میره. چیزی هست که رفتار پرسنل باهم و رفتار پرسنل با همکارا و مشتری های شرکت رو مشخص میکنه. این رو جدید بگیرید.
یکی از نکات مهم که پیشنهاد میکنم تو فرهنگ سازمانی خودتون حتما پیاده کنید
هر وقت هر جا با هر کسی یا سر هر موضوعی دیدید که چالش دارید و کار پیش نمیره خودتون رو جای طرف مقابل بزارید فکر کنید که یه روز کاری هست شما به جای اون سرکار اومدید و سعی کنید با نقش اون رو داشته باشید. حتی واقعا برین یک روز کنارش بشینید. یا بخشی از کارهاش رو انجام بدید. به هر شکلی که میتونید درگیر بشید باهاش و همدردی خودتون رو باهاش نشون بدید. درک کنید دقیقا مشکل چیه؟ سعی کنید که همه مشکلات و چالش ها رو از دید اون طرف و زاویه دید اون ببنید و در نهایت مشکل و چالش رو رفع کنید
یه چیزی دیگه که در فرهنگ سازمانی شما مهم هست به نظر من
این درست گوش کردن یا گوش کردن فعال کلید موفقت شماست حالا یعنی چی؟ خیلی دقیق به حرف های که به شما زده میشه گوش بدید وقتی یکی صحبت میکنه بزارید راحت صحبت کنه و هیچی باعث نشه تمرکز شما از درست گوش کردن اون برداشته بشه. به زبان بدن اون طرف و رفتارش دقت کنید سعی کنید باهاش ارتباط چشمی داشته باشید که متوجه دقت شما وقتی دارید به صحبت هاش گوش میدید بشه سوال بپرسید اصلا نترسید که در چه جایگاهی هستید حتما سوال کنید که واقعا متوجه منظورش بشید. سوال کنید تا حرف هاش رو اشتباه برداشت نکنید. سعی کنید وقتی داره یه موضوعی رو مطرح میکنه واقعا درک کنید که احساس چیه؟ خوشحال هست یا ناراحتی دلیل ناراحتی رو درک کنید. با تمام وجود خودتون نیازش رو درک کنید
توی همین فرهنگ سازمانی این طوری هست که مدیرعامل باید خیلی وقت ها درک درستی از شرایط پرسنل و اعضای تیم داشته باشه . یه مثال ساده عدم اجبار به سر کار اومدن در روزهای برفی . یا عدم اجبار به سر کار اومدن در روزهای خیلی هوای آلوده.
در همین راستا من خیلی مدیرعامل ها رو دیدم که روزهای مثل چهارشنبه سوری. شب یلدا. اگه بخوان بچه های شرکت رو چهارساعت یا پنج ساعت بهشون بگن که زودتر برن خونه انگار که داره جونشون در میاد. خوب چرا واقعا؟ تو خودت این مدلی رفتار میکنی بعد چه انتظاری داری که پرسنل خیلی وقت های دیگه از زمان خودشون برای تو بزنن؟
بازم تکرار میکنم شفافیت در فرهنگ سازمانی
شفافیت مهم ترین چیزی هست که باید برای موفقیت یک محصول یا شرکت وجود داشته باشه حالا چطوری شفافیت رو به شرکت خودتون یا به تیم محصول خودتون بیارید این چند تا پیشنهاد رو خیلی جدی بگیرید اول از همه تسک ها رو بیارید توی ترلو که کارهای همه برای همه شفاف باشه برای شرکت گوگل کلندر بسازید و با همه تیم به اشتراک بزارید برای داکیومنت هایی که باید توسط چندنفر و داخل شرکت تولید بشه حتما از سرویس های آنلاین استفاده کنید جلسه های روزانه ها هماهنگی کوتاه رو حتما هر روز داشته باشید برای افراد تیم حتما برنامه آموزشی داشته باشید حتما هر ماه یک نفر رو با بررسی درست به عنوان کارمند برتر ماه اعلام کنید
۹) یه سری کارهای رو درست انجام بدید و پیاده سازی کنید.
این بخش رو این طوری نگاه کنید که خیلی پایه است و ساده و کلیشه ای شاید باشه برای شما. ولی همین کارهای ساده رو انجام ندادن واقعا گند میزنه به مدیریت و شرکت. همین کارها رو بکنید که به نظر ساده میاد. فراموش نکنید هنر و مدیریت خیلی نزدیک هم هستن. مدیریت دقیقا هنر مدیریت کردن کارها و آدم هاست. هر چقدر هم دقت و تیزبینی توش بیشتر باشه خیلی بهتر نتیجه میشده
این چند تا پیشنهاد که شوخی نگیرید:
این تولز های هر کدوم کارایی خودشون رو دارن. اگه رفتید روی ترلو فردا نگید دیگه گوگل درایو نمیخوایم همه فایل ها رو بزارید اونجا!
خلاصه عادت کنید و یادبگیرید که یه تولز نباید همه کارهای شما رو انجام بشه هر تولزی کارایی خودش رو داره و باید حوصله داشته باشید با همه تولز های کار کنید.
خیلی وقت ها خسته میشید برای اینکه از تولز های مختلف استفاده کنید. هر وقت خسته شدید بدونید که دارید بیش از حد توی کار بقیه دخالت میکنید. یه مثال ساده اینکه تا دسته توی تسک های کارکتینگ هستید که روی ترلو هستن و تا دسته تو دست های فنی هستید که روی یه تولز دیگه به نام آسانا یا کلیک آپ دارن کار میکند هر روز هم به این فکر میکنید که این ها رو یکی کنید؟؟؟
آخه چرا. شما هستید با هر دوتای این ها کار میکنید. هر تیم که داره با تولز خودش کار میکنه؟ چرا گرفتاری درست میکنید؟
به عنوان یک مدیر. باید فقط با ایمیل کار داشته باشید و تلفن. مدیرهای دیگه برای شما گزارش ارسال کنند و شما گزارش رو ها رو روی ایمیل ببینید و جواب بدید. مخصوصا وقتی که تیم حداقل از ۱۰ نفر بیشتر شده و به ۲۰ نفر رسیده. حالا برای تیم های ۴ یا ۵ نفره کمی متفاوت هست کلا دیگه اونجا شما نقش مدیرعاملی هم ندارید. هر کسی هر کاری میکنه به عنوان هسته یا تیم اولیه ولی وقتی که رشد دارید میکنید کم کم باید رفتار خودتون هم با میزان فروش و توسعه تیم خودتون رشد کنه و حرفه ای بشه.
این رو هم فراموش نکنید
شما به عنوان یک مدیر باید بیشترین پایبندی رو به فرایند های داخلی کسب و کار خودتون داشته باشید تا بقیه از شما یادبگیرن و دنبال شما حرکت کنند. واقعا نتیجش رو بعد از ۴ یا۵ ماه خواهید دید که همه مشکلات شما رفع میشه. همیشه این یادتون باشه که خیلی وقت ها مشکل خودتون هستید نه پرسنل شما
هر کاری که میشنوید رو انجام ندید
هر چیزی که این طرف و اون طرف میشنوید رو نیارید تو کسب و کار پیدا کنید یه مدت مد شده بود بوم کسب و کار اصلا یه سری مدیرها بودن که من میدیدم یه بوم کسب و کار به تیم مارکتینگ داده بود که تیم مارکتینگ بوم کسب و کار خودش رو بکشه!! اصلا نیازی نیست هر چیزی که میبینید رو در شرکت پیاده سازی کنید
بهتر هست بگم اون چیزایی که لازم هست و اینجا بهشون اشاره کردم رو پیاده سازی کنید و توی پیاده سازی موارد دیگه کمی صبر و شکیبایی داشته باشید و ببینید آیا واقعا به درد اون تیم یا شرکت میخوره یا نه؟
۱۰) توسعه محصول از همه چیز مهم تر هست
توصعه محصول رو واقعا جدی بگیرید شاید بیشترین جایی که باید تمرکز داشته باشید و در مورد اون تصمیم گیری کنید هم استراتزی و مدیریت محصول هست. حتما محصول رو بر اساس نیاز های مشتری ها و فیدبک های اون ها توسعه بدید. اینکه من خوشم نمیاد یا من این رو اینجا دوست ندارم که نشد حرف . اصلا چر فکر میکنید که استیوجابز هستید؟
ساده بگیم به عنوان مدیرعامل سعی کنید روی مشتری ها متمرکز باشید و ارزشی که کسب و کار شما به اون ها میده و نگرانی و تمرکز اصلی شما این باشه که محصول شما داره درست کار میکنه یا نه.
برای تیم محصول چیکار کنم ؟
یک تیم محصول توی شرکت درست کنید. چند تا فرد مهم و تاثیر گذار و خوش فکر رو توی این جلسه های به صورت هفتگی بیارید. فیک بک های مشتری ها رو باهم بررسی کنید. چالش های فنی رو باهم بررسی کنید. و اگه همه جای شرکت تک روی و لجاجت دارید دیگه این یکی رو بیخیال بشید و یک کار تیمی درست رو انجام بدید.
شما تیم محصول ندارید. یک مدیر محصول خوب هم ندارید. پروداکت اونر توی تیم ندارید و ساختار اشکال داره و بعد هی دنبال اضافه کردن برنامه نویس و این ها هستید. درصورتی که بدونید مشکل شما از برنامه نویس ها یا هر نیروی متخصص دیگه نیست. خوب برنامه نویس اضافه نکنید.
تیم فنی شما نیاز به یک مدیر درست داره که الزاما هم مدیرفنی یا CTO شرکت نیست. مدیرفنی سیاست ها رو مشخص میکنه ولی مثل خود شما که مدیرعامل هستید و نباید توی همه چیز سرک بشید. دلیلی نداره که بخواد یا بتونه تیم فنی رو روزانه درست مدیریت کنه.
درآخر هم این رو بگم که یه سوال مهمی که هر مدیری باید از خودش بپرسه این هست که
چه زمانی مشاوره بگیریم؟
یکی از سوالاتی که خیلی ها باهاش درگیر هستن این هست که چه زمانی برای گرفتن یک مشاوره زمان درستی هست. حتما این جمله نوشدارو بعد از مرگ سهراب رو همه شما شنیدید. مشاوره گرفتن یا از کسی برای رفع مشکل کمک گرفتن زمان داره. معمولا ماها چه از نظر درگیری های کاری که داریم و چه از نظر مالی و یا این تفکر که حالا درست میشه. دیر سراغ کمک گرفتن از دیگران میریم. معمولا این کار هزینه های زیادی رو برای ما درآینده به همراه داره.
برای مثال وقتی توی یک تیم هستیم. اگه با یه مشکل ساده و کوچیک مواجه میشید. اون مشکل رو پاس ندید به آینده. یا اجازه ندید که مشکل گریبان همه تیم رو بگیره. سریع از افرادی که فکر میکنید میتونن به شما کمک کنند مشاوره و یا کمک بگیرید. مثل یه ماشین که ممکنه قبل از رسیدن به پمپ بنزین دیگه بنزینش تموم بشه. کافی وقتی که میبینید بنزین داره تموم میشه زودتر برید و بنزین بزنید و ریسک و خطر این که برای کمک گرفتن دیرباشه رو به جون نخرید.
دستیار و مسئولدفتر برای شما
اگر مدیرعامل یک شرکت هستید کسی که به عنوان دستیار شما کار میکنه واقعا باید کار کردن با گوگل کلندر و واتساپ و ایمیل ارسال کردن و توی گوگل یه چیزی رو سرچ کردن و ... رو بلد باشه.
این واقعا یه پوزیشن مهم توی شرکت هاست و خیلی روابط کاری شما به رفتار این شخص (دستیار یا مسئول دفتر شما) بستگی داره.
دقت در کار و منظم بودن رو که دیگه هیچی. این شخص واقعا باید پیگیر باشه. توانایی خوبی در برخورد با آدم ها داشته باشه و خلاصه بدونید که یک نمایی از شما هست.
مدیر عامل عزیز
اگه شرکت شما بزرگ هست بعنی حداقل بالای ۶۰ تا ۷۰ نفر پرسنل داره به صورت تمام وقت به یک نفر برای ارتباط با رسانه ها نیاز دارید.
اگر بازم تعداد پرسنل شما بیش از ۳۵ تا ۴۰ نفر هست حتما توی تیم بیشتر از یک فرد بیفایده منابع انسانی با روش سنتی، به یک مشاور یا روانشناس نیاز دارید که بتونه تیم رو سرحال و خوشحال و بدون مشکلات فکری و روحی نگهداره
پیشنهاد کتاب :
پیشنهاد من هست که project management for dummies رو سرچ کنید این کتاب هم ترجمعه فارسی داره و هم انگلیسی . انگلیسی اون هم خیلی پیچیده نیست. خلاصه در مورد مدیریت پروژه اول کتاب بخونید. تا بتونید مدیرعامل خوب باشید.
نظرتون چیه؟ شما چنین مدیرعاملی هستید؟ و یا با چنین مدیرعاملی در ارتباط هستید و کار میکنید؟ با کجاش مشکلی دارید؟ کجاش به نظر شما درست هست؟ یا کجاش درست نیست؟
پینوشت: