shayanmos
shayanmos
خواندن ۳ دقیقه·۱۶ روز پیش

فقر هم تاوان دارد

فقر هم تاوان دارد
فقر هم تاوان دارد

اولین باری که با تجربه تاوان پرداخت نکردن قبض‌ برق روبه‌رو شدم تنها شش سالم بود. آن موقع همه قبض‌ها به صورت کاغذی توزیع می‌شدند و پرداخت‌ها نیز به صورت نقدی بود. پدرم مدتی بود که ورشکست شده بود و وضعیت مالی خوبی نداشتیم. البته نمی‌توانم ادعا کنم که آن زمان درک روشنی از اتفاقاتی که در اطرافم می‌افتادند، داشتم. گویا چند ماهی بود که پرداخت قبوض عقب افتاده بود. ساعت 9 صبح بود و با سروصدای دعوا از خواب بیدار شدم. خب از آن جایی که کودکی شش ساله بودم، اضطراب و ترس تن و بدنم را لرزاند و بلافاصله به دنبال پناه یعنی مادرم گشتم. اما در پی یافتن او با صحنه‌ای مواجه شدم که تن و روانم را برای همیشه لرزاند. ماموران اداره برق دم در خانه بودند و قصد داشتند که برق خانه ما را قطع کنند. پدرم سعی داشت که مانع آن‌ها شود. طولی نکشید که این تلاش و تقلا تبدیل به دعوا شد و در آن میان فقط صداهای بلند می‌شنیدم و کلماتی که هیچ سر از آن‌ها در نمی‌آوردم. مادرم نیز با صدای بلند صحبت می‌کرد و سعی می‌کرد که پدرم را حمایت کند و جلوی ماموران را بگیرد. اما از دست هیچ‌کدام کاری بر نمی‌آمد.

دقایقی بعد همسایه‌ها همه جمع شده بودند و با مداخله آن‌ها سروصدا آرام گرفت. ماموران قانع شدند که برای مدتی کوتاه دست نگه‌دارند و بعضی از همسایه‌ها اصرار کردند که قبض را به جای پدرم پرداخت کنند. اما پدرم بر عزت نفسش خیلی محکم سوار بود و پیشنهاد سخاوتمندانه آن‌ها را نپذیرفت. آن لحظه برای همیشه در روان، رفتار و هویت من نقش بست. پدرم برای چند لحظه کاملا درمانده به نظر می‌رسید و سرش را پایین انداخته بود و از این که به آن وضعیت افتاده بود و جمعیت زیادی محاصره‌اش کرده بودند، خجالت‌زده بود. اما طولی نکشید که سرش را بالا گرفت و با صدایی که با تقلایی بسیار استوار می‌نمود گفت:«چند ساعت به من فرصت بدهید و من این مسئله را حل می‌کنم.» در این لحظه یکی از همسایه‌ها که برای پدرم احترام زیادی قائل بود، ضامن چند ساعت مهلتی شد که به ما برای پرداخت قبض دادند. یادم نمی‌آید که پدرم چگونه هزینه قبض را پرداخت کرد. به گمانم از کسی قرض گرفت. شاید از یکی از همان همسایه‌ها.

تصویری که از آن لحظه در چشمان و گوش‌های من ثبت شد در اصل صدای استوار پدرم نبود. برعکس، لرزشی بود که در عین استواری در صدایش تشخیص دادم. فکر می‌کنم یکی از اولین چیزهایی که در زندگی به خوبی یاد گرفتم این بود که چگونه درماندگی پدرم را در مواضع ضعفش تشخیص دهم. با این که همیشه به او افتخار می‌کردم و برایش احترام بسیاری قائل بودم؛ او دیگر قهرمان من نبود. چون قهرمان‌ها نمی‌توانند ضعیف باشند. دست کم آن زمان این طور فکر می‌کردم. اما اکنون فکر می‌کنم که پدرم حقیقتا قهرمانی نمونه بود. من بالغ هیچ‌وقت نمی‌توانم به اندازه او قوی باشم. زمانه هم عوض شده و الان همه چیز به صورت آنلاین انجام می‌شود. با #پرداخت_مستقیم_پیمان می‌توان به سادگی هر قبضی را پرداخت کرد. با این حال دیروز که از سر کار برمی‌گشتم با صحنه‌ای مواجه شدم که برایم آشنا بود. مدیر ساختمان داشت با همسایه‌ام سر عدم پرداخت شارژ ساختمان دعوا می‌کرد و او را تهدید به شکایت می‌کرد. دختر کوچولو همسایه نیز از باریکه در معلوم بود. می‌توانستم اضطرابی که خودم تجربه کرده بودم را در چشمانش ببینم. خب پس بهتر است بگویم که همه‌چیز تغییر نکرده‌است. فقر هنوز همان شمایل را دارد. پرداخت نقدی و آنلاینش فرقی ندارد. وقتی پول نداشته باشی فرقی نمی‌کند پرداختت آنلاین باشد، ساده باشد یا سخت و پیچیده.

پرداخت مستقیمپرداخت_مستقیم_پیمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید