شرمین نادری·۵ سال پیشماه گرفتههاماه اردیبهشت :میگویند فخری خانم عطسهای کرد و چشمش را باز کرد و دید بچه گربه خوشگلی دارد از سینهاش شیر میخورد، جیغ زد و دوباره از حال رف…
شرمین نادری·۵ سال پیشعمارت آقا بزرگخانه رفته بود زیر آب انگار ، از عصر باران می بارید ،شکوفه های درخت آلبالوی باغ ریخته بودند روی سنگفرش و شاخه های نارنج و خرمالو انگار تازه…
شرمین نادری·۶ سال پیشتاریکیقدم میزدم، آهسته آهسته و باغ روشن بود، نه از آن چراغ کوچکی که جلوی پلهها می سوخت که خود به خود روشن بود انگار، روشن و آبی و نیمه بیدار، چ…
شرمین نادری·۶ سال پیشافسانه سه خواهرمیگویم خانه مان جن دارد و از دیدن ترسشان کیف میکنم، می گویم شما را از سر راه برداشتند، خودم دیدم از توی یک سبد زشت صورتی که الان ته زیر ز…
شرمین نادری·۶ سال پیشروز یازدهمایستادهام کنار میدان تجریش، پشت سرم کوه بلند و سفید نشسته و جلوی رویم بازار شلوغ و پر از آدمیزادی است و آدمهایی که بی حواس میگذرند. نگاه…
شرمین نادری·۶ سال پیششب چلهاز قدیم و ندیم بازار شب یلدا بازار شامه ، بگیرو ببرش هفت کفش آهنی و هفت تا عصای آهنی می خواد
شرمین نادری·۶ سال پیشباغ نخلباغ نخل - شرمین نادریباران که شروع شد نخلستان انگار باغ نبود، موجودی زنده بود که مدتی بی آب مانده باشد. خم میشد و میپیچید...
شرمین نادری·۶ سال پیشسیمین و ناهیدناهید خانم که مُرد، خانهاش شد ویرانه. پنجره ها بسته ماندند و کسی برای بازکردنشان نرسید کسی هم وقت زنده بودن ناهید خانم به خانه سر نمیزد، شاید فقط برادرزادههای شوهرش که برای خودشان زندگی داشتند و وقت نداشتند صبح و شب احوال ناهید خانم را بپرسند و چندتایی کاسب و همسایه که چهل سالی بود ناهید خانم را می شناختند و دلشان نمی آمد توی این شهر دراندشت تنهایش بگذارند. اما چشم...
شرمین نادری·۶ سال پیشفخرالدوله شکرشکن و امیرارسلانش«اما راویان اخبار و ناقلان آثار وطوطیان شکرشکن شیرین گفتار و خوشه چینان خرمن سخن دانی و صرافان سر بازار معانی وچابک سواران میدان دانش توسن خوش خرام سخن را بدینگونه به جولان در آورده اند که درشهر مصر سوداگری بود خواجه نعمان نام داشت...