کودکان از هشت ماهگی دچار اضطراب غریبگی یا جدایی میشوند. منظور از اضطراب غریبگی، همان سخت جدا شدن از مادر یا پدر است. همان نگرانی از دور شدن آنها. بودن نزد کسانی که برای کودک آشنا نیستند یا دست کم صمیمی نیستند. آنها دستهای کوچکشان را دور گردن مادر یا پدرشان حلقه میکنند، بغض میکنند و هراسان سرشان را در آغوش آنها پنهان میکنند. چهار دست و پا، یا با پاهای کوچکشان مضطرب و ترسیده دنبال مادر و پدرشان میدوند. با زبانی که ندارند از آنها التماس میکنند تنهایشان نگذارند، آنها را غریبهها نسپرند. این اضطراب تا هجده ماهگی به اوج خود میرسد. شدت اضطراب غریبگی یا جدایی در هر کودکی متفاوت است. نه بودنش نشانه بیماری است نه نبودش. نه بودنش نشانه کامل شدن رشد شناختی است نه نبودنش.
همه اینها را نوشتم تا بگویم، تنها کودکان نیستند که دچار اضطراب غریبگی یا جدایی میشوند. میخواهم بگویم مادران هم دچار این اضطرابند. به گمانم اگر کودکان بین هشت تا هجده ماهگی دچار اضطراب غریبگی میشوند، مادران از زمان به دنیا آمدن کودکان تا زمانی که نفس میکشند دچار این اضطرابند. این اضطراب در هر مادری شدت و ضعف دارد.
من امروز متوجه شدم اضطراب غریبگیام شدتش زیاد است. امروز وقتی داشتم از دخترکم خداحافظی میکردم تا دو سه ساعتی دور از من باشد، وقتی دلم نمیآمد در آسانسور را رها کنم. وقتی داخل خانه برگشتم و در را پشت سرم بستم. در را پشت سرم بستم و ناگهان از گوشه به گوشه خانه، دلتنگی و هراس نبودنش، بغضی شد بیخ گلویم. بغض گرهاش باز شد، اشک شد، چکید.
همه اینها را نوشتم تا بگویم، مادران...مادران هم اضطراب جدایی دارند. به دیدنشان بروید. ببوسیدشان. بغلشان کنید. مادران اضطراب جدایی دارند. جداییتان را کش ندهید. آنها از نبودنتان میترسند. از تنها شدن با خاطره شما.