سبک و رها میدوم
در میان علفزارهایی غریبه و ناآشنا
بیحس و هیجان، فقط میدوم
نمیدانم در حال رفتنم یا به جایی برمیگردم
در حال فرار از جایی هستم یا دلتنگ دیاری
تند میدوم یا آهسته؟ چیزی معلوم نیست.
در میان گاه و بیگاه رقص ماه با ابر
گاهی مهتاب راه مرا کمی روشن میکند.
حتی خودم را هم نمیبینم، گویی برهنه هستم
باد و باران و سرما تنم را میخراشند .
اما من میدوم
سبک و رها میدوم.
در جادهای ناپیدا
زمان معنی ندارد
گذشته تپه ماهورهایی بینهایت تکرار شونده پشت سر است
و آینده تپه ماهورهایی بینهایت تکرار شونده پیشرو
آیا من از گذشته میآیم و به آینده میروم؟ چیزی معلوم نیست.
شادم یا غمگین؟ هیچکدام
امیدوار یا نا امید؟ هیچکدام
خسته یا با نشاط؟ هیچ کدام
من فقط میدوم
بوی گلهای سرخ در فضا پیچیده است.
صدایی دلنشین از جایی میآید.
با وجود این همه دویدنهایم
نفسهایم آرام است،
راه تاریک ولی چشمانم خوب میبینند
شاید خواب میبینند؟ نمیدانم
میدوم.
گاهی تند و گاهی خسته
کسی بدنبالم کرده؟ یا به دنبال کسی میگردم؟
کسی همراهم هست یا نه؟ نمیدانم
میدوم. سبک و رها
بلندیها را با اشتیاق بالا میروم
یکی پس از دیگری
بعد از تپهی بلند، تپه ای بلند تر هم هست
این یک رویاست ؟
شاید من در رویای کسی دیگر
میدوم و نمیرسم.