توی یک جمعی نشستی، صحبت از "بورس" میشه، آخرین باری که با بورس سروکار داشتی برمیگرده به حدود 6 سال قبل، خیلی از اصطلاحات رو یادت نمیاد ولی مفاهیم رو متوجهی. وقتی بحث سه تا رفیقت که خیلی وقته توی بازار بورسی فعالن داغ میشه، احساس میکنی دیگه حرفی برای گفتن نداری. دنبال یه موقعیت مناسبی که خودت رو دوباره داخل بحث کنی. اهان خودشه! یکی از رفیقات میگه: "اره، فردا صبح باید تمومی سهام هامو به قیمت لحظه ای بازار بفروشم". با خودت میگی "یه اصطلاحی بود براشش....زودباش...به خاطر بیاررررر.....اممم...سر سهم؟....نه نه.... این نبود... زود باشششش.... الان موقعیت از دست میره" و تا به خودت میای میبینی بحث دور شده و دیگه هیچ رشته ای رو پیدا نمیکنی که دنبالش رو بگیری و دوباره به بحث برگردی.
اینی که گفتم همین چند مدت پیش برای من اتفاق افتاد.... تنها هم این بحث نبوده از بحث های سر جنگ جهانی دوم، جغرافیا، سبک های نقاشی، نقاشِ مورد علاقه من داووینچی و کلی بحث فرهنگی و هنری و تاریخی قشنگ و جذاب دیگه بگیرررر تا حتی در مورد بعضی از موضوعات مربوط به زمینه کاری خودم و حتی افتضاح تر از همه، اسم های افراد! درسته، همینطور که متوجه شدین من هنوز نتونستم غول آخر رو شکست بدم!
متاسفانه میدونم که من توی این نبرد نا عادلانه تنها نیستم! میدونم که حتی تویی که داری این متن رو میخونی احتمالا جزء یکی از این افرادی، حالا فوقش شاید یکم شدتش فرق کنه. بذارین یکم شفاف تر صحبت کنم.
آیا ظرفیت حافظه انسان محدوده؟
بله! مغز انسان از بیلیون ها نورون تشکیل شده و هر نورون با 1000 نورون دیگه در ارتباطه که کلی شبکه رو تشکیل میدن. در حقیقت توی مغز انسان ما یک حافظه نداریم. زمانی که ما سعی میکنیم یک خاطره رو به یادمون بیاریم از اون شبکه ها استفاده میکنیم برای باز فراخوانی اون رویداد. اگر نتونیم از اون طریق فراخوانی کنیم، از طریق یک ارتباط دیگه فراخوانیش میکنیم. حالا اگه فرض کنیم یک نورون بتونه تنها یک خاطره رو نگه داری کنه، ممکنه تنها چند گیگابایت فضای ذخیره سازی داشته باشیم! ولی خب همینطور که گفتم، ترکیب نورون ها با هم میتونه به یادآوری چندین خاطره در لحظه کمک کنه و این باعث میشه که ظرفیت حافظه به نزدیک 2.5 پتابایت برسه! به این معنی که شما 3 میلیون ساعت فیلم رو میتونید توی مغزتون ذخیره کنید!
مشکل اول:
پس اره، همینطور که گفتم، ظرفیت ذهن انسان محدوده ولی به این راحتی ها تموم نمیشه. پس مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که نورون ها برای یادآوری از همدیگه کمک میگیرن و هرچقدر ما اطلاعات بی ربط این وسط بریزیم ارتباط های کمتری برقرار میشن. یا مثلا وقتی یک موضوع رو فقط یک بار خونده باشیم، فقط یک مسیر برای فراخوانیش داریم و نسبت به اون موضوع که چندین بار خوندیم یا چندین بار فراخوانی کردیم احتمال یادآوری کمتری داره(چون وقتی چندین بار فراخوانی میکنیم، ارتباط های جدیدی هم میسازیم و بازفراخوانی اون فراخوانی رو داخلش میریزیم). این میشه وضعیت عادی و همه روزه ی ما! وقتی هر روز از چندین کانال و شبکه های اجتماعی مختلف، اطلاعات نامربوط به ذهنمون وارد میکنیم، نه تنها همون اطلاعات رو توی ذهنمون ذخیره نمیکنیم، بلکه فرصت پایدار و ماندگار سازی اطلاعات حیاتی قبلی رو هم ازشون میگیریم.
واقعیتش این مقاله خیلی ادیت شده، چندین و چندین بار. چون به عنوان کسی که علاقه به نویسندگی داره، دوست داشتم قسمت آخر رو قشنگ تموم کنم. کلی قائده و روش به حافظه سپاری نوشتم و در انتها همشون رو حذف کردم. چون واقعیتش، روش هایی که میخواستم بگم سخت بودن! و خودم هم حتی سعی نکردم خیلی از اونا رو امتحان کنم(حالا اگه کسی خواست بهم پیام بده توضیح بدم براش). به جاش ترجیح دادم روش های ساده ای رو بگم که امتحان کردم و تا حدودی تاثیراتش رو احساس کردم.
روش یادآوری و روش تکرار با فاصله زمانی: این روش ها خیلی ساده است، کل اساس این روش ها روی فراخوانی اطلاعات و ساختن نورون های جدید می چرخه، کافیه اون چیزی که میخواین رو به روش های مختلف و به نحوه های مختلف فراخوانی و یا دوباره خوانی کنید! بعد از مدتی توی مغزتون برای فراخوانی اون موضوع خاص انقدر راه ها و شبکه های مختلف ایجاد میشه که به راحتی نمیتونین اون مسئله رو از یاد ببرین. یک نکته ای که این وسط هست، مغز انسان هم مثل یک ماهیچه نیاز به استراحت داره تا بتونه هم قوی تر بشه و هم اطلاعات خودش رو تثبیت کنه. بخش عمده ای از اطلاعات هم در هنگام خواب (مراجعه به قسمت قبل) تثبیت میشه. پس بهترین نتیجه زمانی حاصل میشه که بین تکرار کردن ها فاصله زمانی چند روزه قرار بگیره، مثلا 3 روزه(البته با یادگرفتن سیکل های حافظه میتونید موضوعات رو خیلی بهتر و عمیق تر یادبگیرین ولی خب گفتنش خسته کننده می شد، دوست داشتین یک سرچی بکنین).
روش فین من: این روش رو توی قسمت اول بهتون درس دادم و همینطور که قبلا بهتون گفتم، روش فین من یک روش برای حفظ کردن نیست! الان ممکنه با خودتون بپرسین، توی این روش هم که ما داریم با دوباره خوانی و تشکیل نورون های جدید کار میکنیم، پس چرا این روشی برای حفظ کردن نیست؟ نکته اینجاست که در روش فین من ما سعی میکردیم مفهوم رو حفظ کنیم نه خود متن رو! ما مفهوم رو به روش های مختلف به مغزمون می خرونیم و باعث میشیم که در انتها با تصویر سازی درک بیشتری نسبت به اون موضوع پیدا کنیم و به مدت بیشتری اون موضوع رو به خاطر ببریم.
سربار اطلاعات:
شاید اینو ندونین ولی مغز انسان سعی میکنه خودش با استفاده از "فراموشی"، از سربار اطلاعات جلوگیری کنه! مغز اطلاعات بی ربط رو به مرور زمان از حافظه پاک میکنه و به همین دلیله که ما یک حافظه کوتاه مدت در کنار یک حافظه بلند مدت داریم. پس اگه شما اطلاعات رو تکرار نکنین یا استفاده نکنین ، سریعا فراموشش میکنید!
مشکل دوم:
مشکل دیگه چیه؟ مشکل سن! هرچقدر اطلاعات وارد مغزمون بشن، نورون های جدید تشکیل بشن، ارتباطات بیشتر و پیچیده تری میسازن و این طبیعی میشه که بعد از مدتی اطلاعاتی رو فراخوانی کنیم که واضح نیستن و یا حتی درست نیستن! تنها پیر شدن هم به این موضوع آسیب نمیزنه، کلی چیزهای دیگه هم هستن که به نورون ها آسیب میزنن مثل غذای نامناسب، فعالیت های نامناسب، خواب نامناسب و حتی سعی به حفظ کردن تمامی اطلاعاتی که از مسیر ها مختلف وارد مغزمون میشن!
چارلی مانگر: وظیفه ما تنها پیدا کردن چند چیز هوشمندانه برای انجامه، نه اطلاع از هر چیز چرتی در دنیا!
منظور اینه که سعی کنید بیشتر کیفیت اطلاعاتی که دارین رو بالا ببرین، نه تعداد اطلاعات رو.
لیست سینا:
واقعا نمیدونم چرا اسم این لیست رو گذاشتم لیست سینا! هیچیش به من مربوط نیست! یا شاید هم اینو گذاشتم که اسمم رو بیشتر تکرار کنید و من بیشتر تو خاطرتون بمونم. کی میدونه؟ ? توی این لیست قراره به یک سری چیز های ساده اشاره کنم که بیشتر برای حل مشکل دوم ارائه میشن ولی خب هدف کلیشون افزایش قدرت حافظه است.
یک مطالعه جالب در مورد افکار و تخیلات توسط الن لنگر در سال 1979 انجام شد به نام "پادساعتگرد(Counter Clockwise) ". توی این مطالعه الن میاد گروهی 8 نفره از افرادی که روحیه خوبی نداشتن و شرایط جسمی و فیزیکیشون مناسب نبود رو وارد صومعه ای میکنه که دکوراسیونش مربوط به 20 سال قبل میشده،برنامه های سیاه و سفید از تلویزیون پخش میشده، آینه ای وجود نداشته، مجله های 20 سال قبل روی میز ها بوده و ... . بعد از گذشت تنها یک هفته، اون 8 نفر نه تنها از لحاظ روحی بهتر بودن، بلکه از لحاظ فیریکی و قدرت بدنی، حواس چندگانه و ... همه و همه بهتر شده بود. منظورم اینه که قدرت افکار منفی و قدرت افکار مثبت رو که همش از خودمون بیرون میاد رو دست کم نگیرین، یادتون باشه که قدرت تصور و خیال به همون اندازه قوی هست و شما میتونین تنها تصور کنین که خوشبختین، حتی اگه نباشین. باور کنین که بعد از چند مدتی واقعا خوشبخت میشین چون نگاهتون به زندگی تغییر میکنه
همینطور که تا حالا احتمالا فهمیدین، بدن انسان مثل یک ماشین میمونه که تموم اعضاش به همدیگه وابسته اند و همینطور که دیدین در خیلی از روش ها ما از روش های ارائه شده در قسمت های دیگه استفاده کردیم و حالا که به انتها رسیدیم خیلی از روش ها معنی پیدا میکنن.
یادتونه برچسب سرطان به تمومی این مشکل ها زدیم؟ حالا که به اخر رسیدیم و روش هایی برای علاج این مشکل ها گفتیم، اونا دیگه سرطان نیستن! حل کردنشون خیلی ساده تر شده. به اندازه ی خوردن یک لقمه ساده شدن. وقتی تموم لقمه های شام آخرتون رو خوردین، میتونین با خیالی راحت و ذهنی بازتر به زندگیتون ادامه بدین.
امیدوارم از خوندن نوشته هام توی این مدت لذت برده باشین، همینطور که من از نوشتنش لذت بردم.
سینا درویشی
سوالی داشتین میتونین اینجا ها پیدام کنین:
لینکداین من(خیلی وقته کاملش نکردم)