ویرگول
ورودثبت نام
Seyed Mojtaba Hosseini Fard
Seyed Mojtaba Hosseini Fard
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

آیا عاشقی که اینجا مانده‌ای؟

همه‌ی ما رسالتی داریم یا می‌توانیم داشته باشیم و در پی یافتنش هستیم. آدمی که رسالتش را پیدا کرده، دیگر آرام و قرار ندارد. به قول استیو جابز، اسم آن کاری که می‌کند دیگر کار نیست، عشق است.

برای این‌طور آدم‌ها تعادل بین کار و زندگی، تعبیر سخیفی است. تعادل انگار از یک معامله می‌آید. “برم یک‌کم کار کنم که پول داشته باشم یک‌کم زندگی کنم. یا برم خونه یک‌کم زندگی کنم و بخوابم که بتونم باز کار کنم؟”

کارهایی که فقط برای پول درآوردن باشند به نظر می‌آید زیاد است. البته ظاهرا خیلی از مدل کار کردن‌ها این‌گونه است و کاش باسلام هیچ‌وقت آن‌گونه نشود.

آیا می‌شود درگیر کاری باشیم که دلیل آن کار یک معنا، یک عشق، یک رسالت، یک بی‌قراری درونی عمیق باشد؟ آیا عاشق کاری هستیم که می‌کنیم؟

فکر نکنم بشود روی نوع زندگی و کار شهید بهشتی، حاج قاسم، انیشتین، استیو جایز، نسلون ماندلا، گاندی و اینها؛ اسم تعادل کار و زندگی را گذاشت؟

این‌حرف‌ها چه ربطی به موضوع بحث داره؟

حالا چرا در موضوع مربوط به مرخصی داریم از عشق حرف می‌زنیم؟ نکنه قرار هست مرخصی را در باسلام به فنا دهیم و با عشق ادامه به کار دهیم تا بمیریم؟

دو یادآوری خواستیم داشته باشیم.

اول از همه این‌که لطفا در باسلام کار نکنید. این‌جا جای کار کردن نیست. به قول شهید بهشتی ما فرزند بی‌نهایت هستیم. آمده‌ایم در این دنیا که به اوج برسیم. نه مفلوک و اسیر شرایط و حساب‌گری‌های عاقلانه شویم. آمده‌ایم عاشق باشیم.

دوست نداریم باسلام یک شرکت معمولی باشد برای کار کردن. زمانی می‌شود یک کار و اثر فوق‌العاده خلق کرد که عاشقِ آن‌کاری باشی که درگیرش هستی.

اینجا جای کار کردن نیست. اگر به کار کردن خو بگیریم، عادی می‌شویم. مفلوک می‌شویم. می‌آیم که یه پولی در بیاریم و بریم. انرژی‌هامون را از دست می‌دهیم. از معنا تهی می‌شویم.

این‌طوری بشیم دیگه اشتیاق نداریم. آدم‌های بی‌انرژی رو نگاه کنید. ما نیاز داریم در اوج انرژی و اشتیاق باشیم. قرار بود و هست که باسلام، جهان‌جای بهتری شود. برای آن به قول کانشس نیاز داریم خودمان در اوج انرژی باشیم و خودمان را در میان انسان‌های با انرژی قرار دهیم.

دوم

یک انسان عاشق، کلا عاشق‌پیشه است. جف‌بزوس تفسیر خوبی دارد. تعادل بین کار و زندگی یک‌مصالحه‌ی خشک است. یک معامله‌ی حساب‌گرانه‌ است. شما وقتی عاشق کاری که می‌کنی باشی و در آن معنا ببینی؛ حتی اگر صد ساعت در هفته هم مستمرا کار کنی، وقتی پایت را خانه می‌گذاری پر از انرژی هستی. همان زمان کم، خانه‌ را منفجر می‌کنی. و وقتی عاشق خانه و زندگی‌ و خانواده‌ت باشی؛ با همان عشق وارد محیط کارت می‌شوی.

ما نمی‌توانیم بلندمدت بدون عشق ادامه دهیم یا دیگر از فرزند بی‌نهایت بودن کوتاه می‌آییم و به خوی حساب‌گر و دودو تا چهارتا رو می‌آوریم و کار را برای پول درآوردن و برنامه‌ریزی برای پلاسیدگی بیشتر با قیمت به‌صرفه‌تر انجام می‌دهیم. یا به دنبال عشق‌مان می‌گردیم و پیدایش می‌کنیم و عشق را به میدان برمی‌گردانیم.

خب حالا اصل موضوع

این متن به بهانه‌ی یک موضوع ساده نوشته شد. آن‌هم‌این‌که در همه‌ی شرکت‌های عاشق‌مسلک و غیر عاشق که افراد تیم به مرخصی بروند. قانون کار ۲۶ روز در سال را پیش‌بینی کرده است.

ما البته از کلمه‌ی مرخصی خیلی خوشمان نمی‌آید. انرژی یک آدم عاشق، پیوسته است. حتی وقتی در خواب است. دکمه‌ی خاموش و روشن که ندارد. اما خواستیم در این متن بگوییم که بچه‌ها؛ هر از گاهی با خانواده بلند شوید و یک سفر بروید و عشق کنید.

إن‌شاء‌الله که تن همه‌ی شما و خانواده‌هایتان سالم و دور از بلا باشد و مجبور نباشید برای استراحت حاصل از مریضی در خانه بمانید. اما تست کنید. هر از گاهی با تیم‌تان هماهنگ کنید و در خانه بمانید و بخوابید و فکر کنید. نجاری کنید. آشپزی کنید و … ظاهرا مستندات علمی زیادی وجود دارد که وقتی ذهن‌تان به شدت درگیر موضوعی است (عشق‌تان) وقتی آن فوکوس را از حالت مستقیم روی آن بر می‌دارید (مرحله Incubation یا خواب بر روی مسأله) و به کارهای دیگر به ظاهر نامربوط می‌پردازید، ذهن در یک حالت غیر زیرفشارطور و خلاقانه در بخش‌هایی از مغز و وجودتان می‌چرخد و ایده‌های نبوغ آمیزی به ذهنتان خطور می‌کند.

خلاصه این‌که قرار است پیمان ما در باسلام با هم یک پیمان عاشقانه باشد. لطفا اگر عاشق نیستیم در باسلام نمانیم. به محض استعفا، باسلام ایکس حقوق آینده را هم به پاس همکاری‌ تقدیم می‌کنیم تا یک‌کاری که بتوانیم عاشق‌ش باشیم را پیدا کنیم. وقتی عاشق نباشیم، هم خودمان، هم خانواده‌مان و هم هم‌تیمی‌هایمان را عذاب می‌دهیم. تقلا برای رشد نمی‌کنیم. جسورانه عمل نمی‌کنیم. از ریسک می‌ترسیم. به هم‌تیمی‌هایمان هم انرژی نمی‌دهیم و تازه‌ مایه‌ی افت انرژی هم می‌شویم. چرا؟ جواب‌ش روشن است. چون عاشق نیستیم.

ما هم نسبت به عشق البته حساس هستیم و رویش فیدبک می‌دهیم؛ اما اگر ما و شما روی یک پیمان عاشقی و یک رسالت مشترک با هم همکار و هم‌پیمان هستیم، دوست داریم به‌هم‌دیگر زیاد راجع به چیزهای مرسوم شرکت‌های تهی از عشق گیر ندهیم.

پارسال وزن اهمیت ساعت کاری و پرداخت براساس آن را در باسلام کم کردیم و امیدواریم ریشه‌کنش کنیم. امسال هم کمی قوانین مرخصی و اینها را بهبود می‌دهیم که در پایین آورده‌ایم.

وسط روز اگر حس کردید نیاز دارید چرتی بزنید تا سرحال‌تر و با انرژی‌تر به کاری که عاشق آن هستید بپردازید، اصلا استخاره نکنید. نگران این‌چیزها نباشید. نیاز داشتید بروید بیرون و در بیابان‌های سیلیکون‌ولی آینده ایران که ماشاءالله اطراف دو دفتر باسلام به‌وفور یافت می‌شود قدم بزنید و هوایی بخورید و جسم‌تان را شاداب کنید. فوتبال‌دستی بزنید. گل‌گاوزبانی، قهوه‌ای چیزی برای خودتان دم کنید. یا تماس بگیرید و با عشق‌تان، پدرومادرتان، فرزندتان عاشقانه صحبت کنید. این‌ها اصلا جای نگرانی ندارند. می‌دانیم خیلی از شما دغدغه‌های درست و دقیق حق‌الناس و حقوق شرکا و همکاران را در این زمینه دارید. با کسب اجازه از همه‌ی آن‌ها می‌گوییم که حلال‌تان باشد.

تنها چیزی که دغدغه‌ش را داشته باشید، عشق باشد. لطفا رابطه‌ای که براساس عشق نیست را با هم ادامه ندهیم. لطفا همکاری که بر اساس یک باور عمیق و رسالت مشترک نیست را با هم ادامه ندهیم. لطفا کاری که عاشق‌ش نیستیم را انجام ندهیم. یا بجنگیم و درست‌ش کنیم. یا با احترام همدیگر را در آغوش بگیریم و خداحافظی کنیم و برای هم دعا کنیم که خدا عشق را در مرحله‌ی بعدی نصیب‌مان کند.

باسلامفرهنگ سازمانیمرخصیاعتماد و احترامآزادی و مسؤولیت‌پذیری
مشاوره حوزه رفتار سازمانی و منابع انسانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید