ویرگول
ورودثبت نام
سهیلا مرادی
سهیلا مرادی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

رفتن..

رفتن غم‌انگیزترین فعلی است که در زبان بشر وجود دارد.
وقتی رفتن برگشتن نداشته باشد می‌شود زهر
زهری که هرقدر تلاش کنی درکش کنی بیشتر جانت را می‌گیرد؛ جانت را می‌گیرد اما نمی‌میری...
درک «نبودن» درک «ازدست دادن» کار آدم معمولی نیست. به قول قدیم گاو نر میخواهد و مرد کهن.
من که هیچکدام نیستم نمی‌دانم باید چه‌کنم. تو بگو چه‌کنم با غم‌نبودنت؟ چگونه‌به این دل بفهمانم به جای تو سنگی سرد را در آغوش بگیرد؟ منی که لبخند تو را و آرامشت را دیده‌ام تو بگو چگونه آن آرامش را در دل یک عکس جستجو کنم؟
یه کلام رفیق.. به من بگو چگونه رفتی برای همیشه.. ؟

مرگرفتندلنوشتهدلنوشته غمگین
استاد کوچولو
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید