درسته که «بازخوردی که نکُشتت، قویترت میکنه!»، ولی این رِسِپی برای اینکه نکُشتت، یک ادویه مخصوص لازم داره که تمایز ایجاد میکنه!
هر کسبوکار نوپا و نوزادی، در بدو تولدش یک کیسه ژتون اعتباری خدادادی با ظرفیت مشخص داره! اینکه حجمش چقدره یا اعتبار کی از کی بیشتره، واقعاً معلوم نیست و راستش، مهم هم نیست! روند و استراتژی خرج کردنشه که مهمه!
ژتونهای داخل این کیسه، شکلی از اعتباره که یک کسبوکار در مسیر بازخوردگیری ازش استفاده میکنه. یک جور صندوق اعتباری بازخورد! درواقع در هر سیکل بازخوردگیری (به هر شکل و روشی که عمل میشه)، مقداری از این ژتونها رو خرج میکنیم!
نکته اصلی اینه که، کاربر یا مشتری، چشمهی لایزال بازخورد نیست! اینکه امورات یک کسبوکار مدام از طریق «اگر بخوره، صدا میده!» یا «حالا میزنیم، ببینیم کاربر چی میگه!»، «همینطور MVPوار توسعه بدیم!»، بگذره، یکجور ریختوپاش و بیبندوباری در خرج کردن از کیسه است.
رفتار کاربرها، بخصوص در مواجهه با سرویسهای آنلاین، نشان داده که به شکل طبیعی، ظرفیت محدودی در تحمل چیزهایی که دوست ندارند، دارند! بازخورد دادن وظیفه تکوینی و «توکار» کاربرها نیست! واضحه که ظرفیت و اعتبار این صندوق در مسیر رشد کسبوکار میتونه با مدیریت صحیح محصول و مانورهای اعتبارساز، افزایش پیدا کنه ولی ولخرجی از اعتبار اولیه، نوید بیپناهی کسبوکار در روزهای سرد و تاریک را میدهد!
دیر یا زود یک روزی در چرخه حیات محصول فرا میرسه که به بازخوردهای کافی، صادقانه و حیاتی کاربر نیاز داریم، ولی کیسهمون خیلی خالیه!
... و خط آخر: مدیران محصول چابک عزیز، ولخرج نباشید، سرکیسه رو کمی سفت کنید، اقتصادیتر عمل کنید و به فکر زمستانهای متعدد پیشِ رو باشید!