خواهم رفت
قایقی میسازم
میروم به دریاها
جایی که زادگاه من است
سرزمین من آبهای آبی است
سرزمین من آسمان سرخ است
سرخی به وقت غروب
باز خواهم کرد
بالهای خود را
خواهم رفت به نزد غروب
تو طلوع منی ای غروب
سرزمینم آنجاست
جایی که نه غم است و نه درد
نه جنگ است و نه مرگ
نه دروغ است و فریب
نه صادق است در آنجا غریب
من اصلیتم از سرزمین دریاست
به غلط آوردهاندَم اینجا
من اهل دریایم، شهر آسمان
کوچه آبهای آبی
خانهام بر روی ابر است
شهر ما مردمش همه اهل صفاست
اهل مهر و وفاست
ندارند در خود کینه و دروغ
عشق دارند و وفا
دل دارند به پهنای دریا
پر خواهم گشود
خواهم رفت!
سهراب رحیمی