Pluviophile
Pluviophile
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

باران

باران.....

در گوشه ترین قسمت اتاق تاریکم نشسته ام به اشک هایش نگاه میندازم فندک قدیمی ام را از جیبم بیرون میکشم و سیگارم را روشن میکنم‌...یه پک عمیق میزنم و خیره میشوم به اشک هایش که حالا روی پنجره مشخص بود

بعد از تو...

تنها کسی که توانست ارومم کند او بود(:

صدایش جای صدایت را گرفت درسته به همان خوبی نشد اما به هرحال تلاش خود را میکند که همان‌قدر ارامش بخش باشد همان‌قدر وقتی که میشنیدم از تمام عالم و ادم سیر شوم و فقط بخواهم تو باشی و من و دیگر هیچ... ولی حالا که نیستی ...

جایگزین خوبی به حساب می‌آید

شباهتش به تو اینه که درست مانند تو برایش له له میزنم و هرقدر که باشد ازش سیر نمیشوم

دوست دارم ساعت ها تماشایش کنم ساعت ها به صدایش گوش بسپارم.. صدایش ،صدایش...

قشنگترین طنین موسیقیه ، قشنگترین ، درست مانند تو...

ولی تفاوتش با تو میدانی چیست؟ باران راضی به شکسته شدن غرور کسی نیست تو خودخواه بودی..تو از شکسته شدن بقیه لذت میبردی قلب و غرور بقیه رو می شکستی و تیکه هایش را زیر پاهایت میگذاشتی تا بالا بری برایت اهمیتی نداشت چه بلایی سرش می آید یا خواهد آمد

ولی باران نه!

وقتی دیدگانت تر میشود و صورتت خیس

او با اوازش سعی در التیام زخم‌هایت دارد و آرام در گوشت زمزمه میکند هییییس!!! تو تنها گریه نمیکنی...حتی ابرهاام گاهی گریه میکنند و من میگذارم اشک هایت در زیر اشک هایم پنهان شود ..نگران غرورت نباش هیچکس خبر دار نمیشود ...


بارانموسیقیارامشدلنوشتهابرهاام گریه
میبینی؟ آرامم..آرام تر از نبض یک مرده(:
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید