
آرزویم این است که هیچکس هرگز به مطالعهی این مقاله برای یافتن راهی در برابر چنین مصیبتی روی نیاورد؛ بااینحال، این احتمال همواره وجود دارد و به باور من، شایسته است که مقالهای علمی، کاربردی و سودمند دربارهی چگونگی مواجهه با این فاجعهی ناگوار به پارسی ترجمه شود تا تکیهگاهی باشد برای دلهای شکسته و روحهای آزرده.
از دست دادن یکی از نزدیکان به علت خودکشی، دردی عمیق و غیرقابل تصور بههمراه دارد. بااینحال، نوع رابطه با فرد ازدسترفته - همسر، والد، فرزند یا خواهر و برادر - نقشی اساسی در چگونگی مواجههی بازماندگان با غم خود، پذیرش زندگی پس از فقدان و یافتن راههایی برای کنار آمدن در کوتاهمدت و بلندمدت ایفا میکند.
افزون بر این، کمتر کسی میتواند درد از دست دادن همسر، والد، فرزند یا خواهر و برادر به دلیل خودکشی را بهدرستی درک کند؛ مگر آنکه خود چنین تجربهای داشته باشد. از اینرو، روی آوردن به افرادی که تجربهای مشابه را از سر گذراندهاند، از بهترین انتخابها برای بازماندگان است.
در این مقاله، به موارد زیر پرداخته میشود:
از دست دادن همسر یا شریک زندگی به دلیل خودکشی
از دست دادن والد به دلیل خودکشی
از دست دادن فرزند به دلیل خودکشی
از دست دادن خواهر یا برادر به دلیل خودکشی
ازدستدادن همسر یا شریک زندگی بلندمدت بهعلت خودکشی، تجربهای ویرانگر و تکاندهنده است. سازش با فقدان ناگهانی صمیمیت و پیوند عاطفیای که شریک زندگی فراهم میکرد، بهخودیخود دشوار است. بااینحال، از آنجایی که أزواج معمولاً در مسائل مالی، پرورش فرزندان و دیگر مسئولیتها شریکند، بازمانده اغلب احساس میکند که بهسختی میتواند خود و یا خانوادهاش را سرپا نگه دارد. احساس گناه شدید نیز در میان بازماندگان رایج است. درحالیکه مرگ شریک زندگی به دلیل خودکشی تقصیر آنها نیست، بسیاری خود را برای اینکه نتوانستهاند نشانههای افکار خودکشی را در نزدیکترین فرد به خود تشخیص دهند، سرزنش میکنند.
این احساس بازمانده که احتمالاً غمش هرگز فروکش نخواهد کرد، طبیعی است. اینکه چنین اندوهی احتمالاً همواره بخشی از زندگیاش خواهد بود، حقیقت دارد. بااینحال، اکثر بازماندگان درمییابند که با گذر زمان، شدت درد کاهش مییابد و آنها دوباره میتوانند به زندگیشان ادامه دهند. استعانت از خانواده، دوستان و اغلب رواندرمانگر حیاتی است. درخواست حمایت عاطفی یا عملی از دیگران بههیچوجه شرمآور نیست؛ درحالیکه بازمانده نیز باید تلاش در درک معنای این فقدان داشتهباشد.
غم ازدستدادن عزیزان به علت خودکشی نباید بهتنهایی تحمل شود. مانند هر نوع سوگ دیگر، خانواده و دوستان میتوانند منبعی پایدار برای حمایت باشند. آنها با فراهمآوری فضایی برای تخلیهی عاطفی و کمک در امور روزمره مانند تهیهی غذا، مراقبت از کودکان و دیگر وظایفی که در روزهای اولیه پس از فقدان تقریباً غیرممکن به نظر میآیند، میتوانند یاریرسان باشند. درخواست کمک میتواند طاقتفرسا به نظر آید؛ اما تماس با نزدیکترین افراد اغلب نتیجهبخش است. همچنین میتواند روابط را تقویت کند و حتی اندکی از شدت درد بکاهد.
بااینحال، دوستان و خانواده، هرچقدر هم که حمایتگر باشند، نتوانند بهطور کامل با این فقدان همذاتپنداری کنند و ندانند چه باید بگویند. به همین دلیل، گروههای حمایتی ویژهی «بازماندگان خودکشی همسر» میتوانند بسیار ارزشمند باشند. شنیدن تجربههای دیگران که چگونه بار سنگین مرگ همسرشان را تحمل کردهاند و با غم خود کنار آمدهاند، میتواند به بازمانده احساس درک شدن بدهد و شاید نقشهی روندی برای آغاز روند بهبودی ارائه کند. رواندرمانی فردی نیز میتواند کمک شایستهای باشد؛ یافتن رواندرمانگری که در زمینهی سوگ یا فقدان ناشی از خودکشی تخصص دارد، میتواند بسیار کارآمد باشد.
کودکانی که یکی از والدین خود را به دلیل خودکشی از دست میدهند، به بزرگسالان دیگر زندگیشان - علیالخصوص والد بازمانده - وابسته میشوند تا به آنها در درک این فقدان کمک کنند. هرچهقدر که صحبت درباره خودکشی برای والد بازمانده دشوار باشد، کودکان زمانی بهتر کنار میآیند که اطلاعات صادقانه و متناسب با سنشان دریافت کنند و اجازهی بروز آشکار غم خود را داشته باشند.
نخست، باید توضیح داد که والدشان بسیار آنها را دوست داشت؛ هرچند با اندوه عمیق و درازمدت (یا بیماری روانی جدی دیگر و یا حتی سوءمصرف مواد و غیره) دستوپنجه نرم میکرد که او را به سمت آسیبزنی به خود سوق دادهاست. تأکید داشتهباشید که گرچه همیشه نمیتوان علت انتخاب «خودکشی» را فهمید، کودک بههیچوجه مقصر نیست.
از آنجایی که کودکان تمایل دارند شکافهای اطلاعاتیشان را با تفسیرهای خود پر کنند، بسیار مهم است که بهصراحت توضیح داده شود هیچکاری که انجام دادهاند یا گفتههایشان باعث خودکشی والدشان نشدهاست.
در هفتهها و ماههای پسامرگ، والد بازمانده باید به کودک نشان دهد که صحبت درباره والد فوتشده و یا به اشتراک گذاشتن خاطرات و عکسها اشکالی ندارد؛ ساکت ماندن دربارهی این موضوع به کودکان القا میکند که غمشان شرمآور است و باید در سکوت تحمل شود.
مهمتر از همه، کودکان باید بدانند که حتی با از دست دادن والدشان، تنها نخواهند ماند. فراهمسازی ثبات و اطمینان - با کمک دیگر اعضای مورد اعتماد خانواده در صورت نیاز - میتواند به کودکان کمک کند تا با این فقدان کنار بیایند و درک کنند که خانواده از هم نپاشیدهاست.
شنیدن خبر خودکشی شریک سابق میتواند احساسات پیچیدهای را برانگیزد؛ چه زمانی که ارتباط پس از جدایی ادامهدار باشد، چه زمانی که تماسها محدود بوده باشند. آگاهی از اینکه فردی که زمانی عمیقاً دوستش داشتهاید، در چنین دردی بود، طبیعتاً به احساس غم منجر میشود. بااینحال، از آنجاییکه جداییها اغلب پرتنش یا دردناکند و با گذشت زمان صمیمیت کاهش مییابد (حتی اگر پس از جدایی، روابط دوستانه باقی ماندهباشد)، بسیاری از افراد احساس دوری از شریک سابق خود دارند و از شدت غم خود شگفتزده میشوند. اگر فرد در رابطهی تازهای باشد، ممکن است بخواهد درد خود را پنهان کند تا شریک کنونیاش را آزردهخاطر نسازد.
بااینوجود، غمگین بودن برای مرگ شریک سابق امری طبیعی و پذیرفتنیست. کسی که برای ماهها، سالها یا حتی دههها شریک زندگی ارزشمندی بوده، رد پایی عمیق بر زندگی فرد باقی میگذارد؛ حتی اگر جدایی سالها پیش رخ دادهباشد. صحبت دربارهی این غم با شریک کنونی، در صورت وجود، میتواند دشوار به نظر آید. اما مهم است تأکید شود که احساس درد به دلیل این فقدان لزوماً بیانگر نکتهای منفی درباره رابطهی جدید نیست. مراجعه به دیگر اعضای خانواده یا دوستان نیز میتواند کمککننده باشد؛ همانطور که رواندرمانی فردی میتواند یاریرسان باشد.
بازماندگان خودکشی همسر، اغلب خود را به دلیل مرگ شریکشان سرزنش میکنند و با احساس گناه و شرم طاقتفرسایی دستوپنجه نرم میکنند. با این وجود، بسیاری از افرادی که با خودکشی از دنیا میروند، تلاش زیادی برای پنهان کردن نیت خود از عزیزانشان - از جمله و علیالخصوص همسرشان - کردهاند. افکار خودکشی برای بسیاری مایهی شرم است؛ آن فرد ممکن است برای «قوی ماندن» مقابل شریک عاطفیاش تلاش زیادی کردهباشد؛ حتی درحالیکه با مشکلات درونی خود دستوپنجه نرم میکرد. حتی شریکهایی که از بیماری روانی همسرشان آگاهند و با حضور در کنارشان از آنها حمایت میکنند، میتوانند کاملاً از خودکشی غافلگیر شوند.
باور اینکه عشق میتواند بر هر مشکلی - از جمله بیماری روانی جدی یا ناامیدی عمیق - غلبه کند، فریبنده و به نظر درست است. بااینحال، واقعیت این است که افسردگی و دیگر اشکال بیماری روانی، دشمنانی سرسخت برای زندگی انسان بهشمار میآیند و شریک زندگی، بهتنهایی نمیتواند مسئول نجات جان همسرش باشد.
تصمیم فرد برای خودکشی، لزوماً حامل این پیام نیست که شریکش در حق او کوتاهی کرده یا کمتر دوستش داشتهاست. شریکهایی که با نکوهش خود دستوپنجه نرم میکنند، نباید در درخواست کمک برای پذیرش مرگ همسرشان و درک اینکه تقصیر آنها نبوده، تردید کنند.
مرگ والد، در هر سن و به هر دلیلی، اغلب منبعی بزرگ برای افسردگی و غم در آینده است. بااینحال، از دست دادن والد به دلیل خودکشی میتواند بهشدت آسیبزا باشد - اگر این مرگ در دورهی کودکی رخ دهد، میتواند اثرات منفی بلندمدتی بر رشد عاطفی کودک بگذارد.
بسیاری از کودکانی که از خودکشی والد خود جان سالم به در میبرند، به بزرگسالانی سالم از نظر روانی تبدیل میشوند؛ هرچند اکثر آنها میگویند که مرگ والدشان زخمی بر جای گذاشته که هرگز کاملاً التیام نیافتهاست. چنین زخمی میتواند در روابط، سلامت روان خود فرد و یا نحوهی ارتباط با فرزندانشان نمایان شود. پرداختن به تأثیرات پایدار این مرگ در رواندرمانی - چه در دورهی کودکی، چه در بزرگسالی - میتواند به فرد کمک کند تا احساس سرزنش خود و حس طردشدگی را رها کند.
غم، محدودیت زمانی ندارد و حتی کسانی که دههها پیش والدین خود را به دلیل خودکشی از دست دادهاند، درمییابند که رواندرمانی فردی میتواند به آنها کمک کند تا این فقدان را مدیریت و به سوی آیندهای روشنتر حرکت کنند. همچنین بسیاری از بزرگسالان، در گروههای حمایتی برای افرادی که والدین خود را از دست دادهاند، آرامش مییابند. هرچند بهترین گزینه برای هر فرد منحصربهفرد است؛ برخی بازماندگان میگویند که «گروههای ویژهی خودکشی والدین» مفیدتر بودهاند. چراکه به آنها امکان برقرار ارتباط نزدیکتر با افرادی که تجربهی مشابهی داشتهاند، را دادهاست.
بهاشتراکگذاری چنین فقدانی با افرادی که بتوان به آنها تکیه کرد نیز میتواند منبع بزرگی برای آرامش باشد. صحبت آشکار دربارهی تأثیر پایدار این فقدان میتواند به فرد در مسیر درکشدن بهتر کمک کند. سهیمسازی دیگران در داستانهای مربوط به والد میتواند به حفظ خاطرهی فرد کمک کند؛ از جمله خاطرات شاد و مملو از عشقی که در پیآمد فوری و اغلب آسیبزای مرگ، اندیشیدن به آنها دشوار گشته بود.
مطابق نتیجهی پژوهشهاُ کودکانی که والدینشان را بهعلت خودکشی از دست میدهند، نسبت به سایر کودکان، حتی کودکانی که والدین خود را به دلایل طبیعی از دست دادهاند، معمولاً دچار پریشانی روانی بیشتری میشوند. آنها همچنین بیشتر در معرض خطر افسردگی و اضطراب قرار دارند. همچنین نشان دادن اختلالهای رفتاری از سوی این کودکان، رایجتر است؛ اختلالاتی همچون افت عملکرد تحصیلی، انزوا و یا پرخاشگری.
این تأثیرها لزوماً دائمی نیستند، اما میتوانند طولانیمدت باشند؛ متأسفانه چنین کودکانی در بزرگسالی با خطر بیشتر اقدام به خودکشی مواجهاند و حتی دههها پس از مرگ والد، امکان دارد که با چالشهای سلامت روان یا سوءمصرف مواد دستوپنجه نرم کنند.
بسیاری از کودکان - اغلب با کمک خانواده، دوستان و رواندرمانگران قابل اعتماد - میتوانند غم خود را با موفقیت مدیریت کنند و در نهایت، به بزرگسالانی ایمن و سالم از نظر روانی و روحی تبدیل شوند. بااینحال، حتی در این حالت، زخمهای ناشی از خودکشی والد احتمالاً هرگز بهطور کامل محو نمیشوند.
کودکان - بهویژه خردسالان - توانایی درک عوامل اجتماعی و روانیای که منجر به خودکشی میشوند را ندارند. کودکان به پریشانی والدین خود حساساند و معمولاً سعی میکنند به هر نحوی که میتوانند کمک کنند، هرچند احتمالاً دلایل یا پیامدهای آن را درک نمیکنند؛ برای مثال، افسردگی والد میتواند برای آنها بهعنوان خستگی یا تحریکپذیری ساده تعبیر شود.
به همین دلیل، بسیار محتمل است که کودکان خود را برای این مرگ سرزنش کنند. بسیاری از بزرگسالانی که در کودکی والدی را به دلیل خودکشی از دست دادهاند، به یاد میآورند که احساس گناه شدیدی داشتهاند؛ فکر میکردند که اگر مهربانتر، کمتر «آزاردهنده» یا مطیعتر بودند، والدشان چنین اقدامی نمیداشت. حتی کودکان بزرگتر و نوجوانان که از نظر شناختی میتوانند بهتر دلیل خودکشی والد را درک کنند، اغلب با احساس عمیق طردشدگی دستوپنجه نرم خواهند کرد.
بازماندگان خانواده، میتوانند با فراهمسازی فضایی برای صحبت دربارهی مرگ و ابراز احساساتی با بار سنگین، به کودک در مدیریت اندوه خود کمک کنند. باید به کودک اطمینان داد که مرگ والد بههیچوجه تقصیر او نبودهاست. توضیح خودکشی، بیماری روانی یا سوءمصرف مواد با زبانی متناسب با سن کودک اشکالی ندارد؛ اگر این موضوعات پنهان یا تابو تلقی شوند، کودکان اغلب شکافهای اطلاعاتی را با تفسیرهای نادرست خود پر میکنند؛ تصوری از اینکه چه اتفاقی افتاده و چه کسی مقصر آن است.
به کودک - چه با کلمات و چه با عمل - اطمینان خاطر دهید که حتی با وجود نبودِ والدش، همیشه از او مراقبت میشود. بزرگسالانی که از کودکی که والدی را به دلیل خودکشی از دست داده مراقبت میکنند، نباید در جستوجوی خدمات سلامت روان برایش تردید داشتهباشند.
خودکشی والد سایهی تاریک بلندی میافکند؛ صرفنظر از آنکه فرد در زمان وقوع در چه سنی باشد. بزرگسالانی که در کودکی والدینشان را به علت خودکشی از دست دادهاند، احساس میکنند که باید «از آن گذشته باشند» یا تعجب میکنند که چرا غمشان همچنان با اشکالی غیرمنتظره ظاهر میشود.
برخی گزارش میدهند که برای فاصلهگیری از این تراژدی، تلاش زیادی داشتهاند؛ مثلاً مهاجرت به مکانی دور یا اجتناب از اندیشیدن یا صحبت دربارهی خودکشی. اما در نهایت میتوانند دریابند که این کار آنها را تنها، از نظر عاطفی ناکام و عمیقاً گیج کردهاست. بعضی دیگر میگویند به علت ناتوانی و یا عدم تمایل به صحبت آشکار دربارهی این مرگ، در ایجاد ارتباط نزدیک با دیگران دچار مشکل شدهاند.
از سوی دیگر، بزرگسالانی که والدینشان را در بزرگسالی به دلیل خودکشی از دست دادهاند، میتوانند کاملاً از این مرگ غافلگیر شوند - که میتواند غم آنها را تشدید کند. آنها شاید این احساس را داشته باشند که نمیتوانند با کسانی که والدین خود را به دلایل دیگر از دست دادهاند، ارتباط برقرار کنند. همچنین ممکن است از اینکه والدشان با خودکشی از دنیا رفته و تنهایشان گذاشته، احساس خشم یا شرمساری کنند. همچنین محتمل است که بزرگسالان جوانی که هنوز در حال کشف هویتشان هستند، در درک معنای این مرگ برای خود و یا آیندهشان با مشکل مواجه شوند؛ بسیاری نگران میشوند که سرنوشتی مشابه در انتظارشان باشد. حتی کسانی که کاملاً از مشکلات والدشان با بیماری روانی، سوءمصرف مواد و یا عوامل مخاطرهآمیز مرتبط آگاه بودند، ممکن است باز هم نتوانند این مرگ را با خاطرات شاد و عاشقانهای که از والدشان دارند، آشتی دهند.
مرگ فرزند، بدترین کابوس برای هر والدی است؛ مرگ فرزند به علت خودکشی حتی دردناکتر. اکثر والدینی که فرزندشان را به این شکل از دست میدهند، احساس میکنند که هیچکس هرگز واقعاً نمیتواند درک کند که آنها چه حسی دارند؛ البته در واقع، تا حدی حق با آنهاست. خودکشی فرزند، حفرهای عمیق در قلب والدین به جا میگذارد و ترکیب وحشتناک احساس گناه، خودسرزنشگری، ناامیدی و خشم اغلب طاقتفرسا به نظر میرسد. اکثر والدین بازمانده، با افکار وسواسی درباره اینکه چه کار متفاوتی میتوانستند انجام دهند، عذاب میکشند. بسیاری خود با افکار خودکشی دستوپنجه نرم میکنند.
هیچ والدی هرگز از مرگ فرزندش به دلیل خودکشی «بهبود» نمییابد؛ نباید انتظار داشت که چنین شود. بااینحال، بسیاری درمییابند که با گذر زمان، راهی برای زندگی با این فقدان پیدا میشود و دوباره معنایی در زندگی میبینند.
درخواست حمایت - چه از عزیزان، چه رواندرمانگران و یا گروههای حمایتی - و گامبداری برای گرامیداشت یاد فرزندشان میتواند به والدین یاری برساند تا غم خود را درک کنند و حس هدفمندی را باز یابند.
اکثر والدینی که فرزندشان را به علت خودکشی از دست میدهند، طی هفتهها و ماههای پس از مرگ احساس گمگشتگی و بیارزشی دارند. برخی احساس میکنند که هرگز دوباره شادی را تجربه نخواهند کرد. این احساسات طبیعیاند، هرچند مهم است که شخص، خود را منزوی نکرده و این بار سنگین را بهتنهایی تحمل نکند. اگر خانواده و دوستان پیشنهاد کمک میدهند، باید از آن استقبال کرد - و نباید در صورت نیاز به حمایت عاطفی یا عملی بیشتر، از تماس با آنها هراس داشت.
به عنوان یک بزرگسال که با چنین شرایطی مواجه شدهاست، اگر خود توان پیدا کردن درواندرمانگر یا گروه حمایتی در منطقهتان ندارید، از یکی از نزدیکتان درخواست کنید تا جستوجو کند. درخواست کمک حرفهای و ارتباط با دیگران که بهتر میتوانند آنچه تجربه میکنید را درک کنند، میتواند به مدیریت احساس گناه، ناامیدی و شرم کمک کند.
اولویتدهی به خودمراقبتی پس از مرگ فرزند میتواند بیهوده یا اتلاف وقت به نظر آید. اما بسیاری از والدین سوگوار درمییابند که تلاش برای مراقبت از سلامت جسمانیشان - از طریق ورزش، تغذیهی مناسب و داشتن خواب کافی در صورت امکان - به آنها در تابآوری و تحمل بار سنگین اندوه عظیمشان کمک میکند. خودمراقبتی برای تسکین درد کافی نیست. هرچند تلاش برای کنار نگذاشتن آن میتواند بیش از آنچه به نظر میرسد، مفید باشد.
مهمتر از هر چیزی، آن بزرگسال باید با خود صبورانه رفتار کرده و برای غم خود محدودیت زمانی تعیین نکند. فقدانی غیرقابل تصور تجربه میشود؛ بنابراین، هیچ راه درست یا غلطی برای سازش با آن وجود ندارد.
از دست دادن فرزند به علت خودکشی، لزوماً به این معنا نیست که والد شکستخورده یا والد بدی بودهاست. اکثر افرادی که با خودکشی از دنیا میروند، با والدینی دوستداشتنی و حمایتگر بزرگ شدهاند. خانوادهای که عمیقاً به فرزندان خود اهمیت میدادند و هرچه در توان داشتند، برای کمک به آنها انجام دادند.
برای والدینی که فرزند خود را به دلیل خودکشی از دست میدهند، تحمل عذاب افکاری از جمله اینکه «یک والد خوب چه کار متفاوتی میتوانست انجام دهد»، رایج است. هرچند واقعیت این است که حتی برخی والدینی که مشکلات فرزندشان را درک کرده و زودتر برای دریافت کمک اقدام میکنند، با این تراژدی مواجه میشوند. بیماری روانی، سوءمصرف مواد، آزار و اذیت و دیگر عوامل تحریککنندهی اقدام به خودکشی، در بسیاری از موارد، خارج از کنترل والدین است؛ صرفنظر از اینکه چقدر خود را نکوهش کنند یا احساس مسئولیت کرده باشند.
شاید هرگز راهی برای درک یا فهم دلیل این مرگ آن وجود نداشته باشد. بااینحال، خودسرزنشگری میتواند مضر و حتی خطرناک باشد؛ از اینروی، هنگامی که چنین احساسی طاقتفرسا میشود، درخواستکمک ضروری است. والدینی که خود با افکار خودکشی مواجهاند، باید فوراً با تماسی با خط بحران خودکشی در کشورشان حمایت دریافت کنند.
برخی از افرادی که از خودکشی خواهر یا برادر خود جان سالم به در میبرند، گفتهاند که احساس میکنند «سوگواران فراموششده» هستند. غم عظیم والدین - که البته فرزندی را از دست دادهاند - معمولاً در مرکز توجه قرار میگیرد، درحالیکه اندوه خواهر و برادر، کمتر مورد توجه قرار میگیرد. بسیاری از بازماندگان میگویند که سعی کردهاند برای والدین خود «قوی بمانند» یا با نمایش آرامش و خونسردی، آنها را از آسیب بیشتر حفظ کنند. هرچند چون از بیرون آرام به نظر میرسند، شاید دیگران تصور کنند که این فقدان کمتر آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
بااینحال، باید در نظر داشت که بیتردید خواهر و برادرها نیز عمیقاً سوگوار میشوند. برخی از جفتهای خواهر و برادر، یکدیگر را بهترین دوست و همراز خود میدانند؛ وقتی یکی به دلیل خودکشی از دنیا میرود، حفرهای بر جای میگذارد که بهسادگی پر نمیشود. همچنین خواهر و برادرهای بزرگتر، که معمولاً نسبت به کوچکترها احساس مسئولیت محافظتی دارند، امکان دارد با این عذاب مواجه باشند که چرا نتوانستهاند از سرنوشت خواهر یا برادر کوچکتر خود جلوگیری کنند.
ارتباط با دیگر بازماندگان از خودکشی خواهر و برادر و صحبت آشکار با دیگران - از جمله والدین - دربارهی درد عمیق ناشی از این فقدان، میتواند به بازماندگان در آغاز روند بهبودی کمک کند.
خودکشی خواهر یا برادر توسط برخی بازماندگان بهمثابه «بهمنی در مسیر زندگی» توصیف شدهاست. این مرگ اغلب آسیبزا و گیجکننده است و مانند دیگر بازماندگان، خواهر و برادرها طیفی از احساسات - از جمله حس گناه، خشم و اندوه ویرانگر - را تجربه میکنند. خواهر و برادرهایی که محرم اسرار یکدیگر بودند، میتوانند احساس بیپایان خیانت را تجربه کنند؛ چراکه آنها متعجب میشوند: خواهر یا برادرشان همهچیز را به آنها گفتهبود، به جز این؟
بسیاری از بازماندگان خودکشی خواهر و یا برادر احساس میکنند که غمشان توسط دیگران نادیده گرفته میشود. برخی دیگر بهطور عمدی کنارهگیری میکنند؛ زیرا احساس میکنند هیچکس نمیتواند فقدان آنها را درک کند. چنین تصمیمی میتواند به روابط دوستانهشان آسیب بزند و یا شکافی میان آنها و دیگر اعضای خانواده ایجاد کند. برخی مطالعات پژوهشی کوچک نشان دادهاند که پس از خودکشی خواهر یا برادر، بازمانده میتواند در برقراری روابط عاشقانهی رضایتبخش با مشکل مواجه شود. پژوهشگران گمان دارند که اغلب مرگ خواهر یا برادر، آنها را نسبت به آیندهای شاد ناامید میکند. برخی بازماندگان تداعی کردهاند که عامدانه در رفتارهای مخاطرهآمیز شرکت داشتند تا بهنوعی از خواهر یا برادرشان برای دردی که ایجاد کردهاند، «انتقام» بگیرند.
البته بسیاری از بازماندگان خودکشی خواهر یا برادر گفتهاند که با گذر زمان، حس جدیدی از هدفمندی پیدا میکنند و به این درک میرسند که هیچ کاری که انجام دادهاند یا حرفهایی که گفتهاند، باعث خودکشی خواهر یا برادرشان نشدهاست. برخی درمییابند که مدیریت این فقدان - و دستوپنجه نرم کردن با اندوهی عظیم که احتمالاً به تصمیمشان برای خودکشی منجر شده - به آنها همدلی بیشتری نسبت به افرادی که با بیماری روانی یا ناامیدی دستوپنجه نرم میکنند، بخشیدهاست.
تصور اینکه اوضاع قرار است دوباره عادی شود، بلافاصله پس از خودکشی، دشوار است. هرچند کنار آمدن با فقدان خودکشی خواهر یا برادر - حتی اگر درد هرگز بهطور کامل از بین نرود - ممکن است. اکثر خواهر و برادرها به «نرمال جدیدی» میرسند که در آن میتوانند زندگی خود را بهطور عادی ادامه دهند. درعینحال، آنها غم را در وجود خود نگه میدارند و به آن احترام میگذارند.
مانند هر نوع فقدان ناشی از خودکشی، رواندرمانی فردی اغلب برای بازماندگان خودکشی بسیار کمککننده است. همانطور که حضور در گروههای حمایتی متمرکز بر خودکشی خواهر و یا برادر میتوانند مفید باشند.
مطالعهی کتاب - بهویژه خاطرات - میتواند به فرد کمک کند تا احساس فقدان ناشی از خودکشی خود را به کلمات تبدیل کند و در نتیجه، مسیر احتمالی اندوه خود را ببیند. ارتباط با دیگر بازماندگان - چه حضوری و چه آنلاین - میتواند به فرد کمک کند تا کمتر احساس تنهایی کند. همچنین میتواند به او مهارتهای تقابلیای را بیاموزد که میتواند در زندگی خود به کار بگیرد؛ از ژورنالنویسی گرفته تا خودمراقبتی و مبارزه با انگ سلامت روان در جامعهاش.
برخی از بازماندگان خودکشی خواهر یا برادر از پاسخگویی به این پرسش که «چند برادر و خواهر داری؟» میهرساند. گنجاندن خواهر یا برادر ازدسترفته؛ میتواند احساسات مدفونشده را برانگیزد و یا به سؤالات بعدی ناخوشایندی منجر شود. هرچند از سویی دیگر، چشم بستن رویشان نیز میتواند بیاحترامی به یادشان تلقی شود.
نحوهی پاسخ به این سؤال در نهایت تصمیمی شخصیست و پاسخ درست یا غلطی وجود ندارد. بسیاری از بازماندگان درمییابند که پاسخی که برایشان مناسبتر است، با گذر زمان شکل میگیرد. هرچند هیچ شرمساریای در احساس عواطف قوی هنگام مواجهه با این پرسش وجود ندارد. این موضوع در ماهها و سالهای اولیه پس از مرگ، بیشترین حساسیت را ایجاد میکند. گرچه با گذر زمان و بهبود غم، بسیاری درمییابند که میتوان بدون ناراحتی آشکار یا ناجوری به این پرسش پاسخ داد.
منبع نسخهی انگلیسی این مقاله، وبسایت Psychology Today است.