ویرگول
ورودثبت نام
srmoon400
srmoon400تو مسیرم، نه کامل ام، نه بی نقض، فقط زنده ام و واقعی. دنبال رشد شخصی ام یاد میگیرم، زمین میخورم ولی بلند میشم و ادامه میدم. اینجام تا با هم، هم مسیر بشیم
srmoon400
srmoon400
خواندن ۲ دقیقه·۱۵ روز پیش

از قهوه تلخِ خودمان لذت ببریم.

 

خیلی وقت بود دستم به نوشتن نمی‌رفت. حس می‌کردم یک ناپختگی در حرف‌هایم هست، یک شک.

نمی‌دانستم چه چیزی درست است و چه چیزی غلط. هر از گاهی ندایی درونم می‌پرسید: (مطمئنی؟)

متوجه شدم وقتی دراوج لذت از سیگار کام میگیرم، نمی‌توانم به کسی بگویم: (ببین، خیلی مزخرفه.) تنها حرفِ درست این که ذهنم اسیر شده و در برابرش توانی ندارم.

هرچه بیشتر می‌خواندم و بیشتر می‌دانستم، سردرگمی‌ام بیشتر می‌شد.

تا اینکه فهمیدم هر تصمیمی، در زمان و شرایط خودش درستِ و ما تصمیمِ اشتباه نداریم،

چون گاهی اختیاری برای انتخابِ دیگر نداریم.

مسیر زندگی طوری چیده شده که از هر لحظه چیزی بیاموزیم؛

گاهی مثل امتحان‌های آخر ترم، یک درس را آن‌قدر باید بیفتی تا بالاخره بتوانی پاسش کنی و درسش را بگیری.

گاهی می‌توانی اما نمی‌خواهی که درس را بفهمی؛ شاید چون درونت هنوز آمادگی مرحله بعد را ندارد،

و ساده‌ترین راه این است که پشت‌سرِ هم همان درس را بیفتی.

تا زمانی که به آن رشد درونی برسی و اشتیاق برداشتن قدم بعدی را پیدا کنی.

و منِِ امروز قطعاً نسخه نهاییِ شخصیت من نیست.

هنوز در دست‌های پیکرتراشِ روزگار، با ابزار سوزنی‌اش، در حال خوردنِ برش‌های دقیق هستم

تا در نهایت به مرحله صیقل برسم و بتوانم بدرخشم.

پس دیگر شکایتی از روزهای سخت و اتفاقاتِ تلخ ندارم؛

اگر آن‌ها را تجربه نمی‌کردم، آگاهی امروز را نداشتم.

بالاخره ابزارِ سوزنیِ پیکرتراش درد دارد، ولی خب نتیجه نهایی لذتِ تماشا دارد.

مثال ورزشکاری که دردِ عضلات برایش لذت‌بخش است، چون می‌داند در نهایت قرار است به کجا برسد.

شاید اتفاقات روزگار تلخ و سخت‌اند، چون نتیجه مبهم است.

اما اگر به این باور برسیم که «این زندگیِ من است» و ازش فرار نکنیم،

می‌توانیم لذتِ خودِ بودن را لمس کنیم.

متأسفانه این روزها وقتی به آدم‌های دوروبرم نگاه می‌کنم، می‌بینم که گاهی برای فرار از مسیرِ خود،

وارد مسیر دیگران می‌شویم و از آن یک ماسک می‌سازیم.

هر روز با آن ماسک بیدار می‌شویم و می‌خوابیم، آن‌قدر که سیرت واقعی‌مان پشتش تحلیل می‌رود،

تا جایی که یک روز از دردش به خودمان می‌آییم؛

در لحظه‌ای که باید دو برابر لذتی که از مسیر دیگران برده بودیم، زجر بکشیم تا ترمیمش کنیم.

البته اگر خوش‌شانس باشیم و بیدار شویم. وگرنه یک عمر باید با دردِ پشتِ ماسک کنار بیاییم

و روزهای زندگی را ببازیم. 

و به نظرم باید باور کرد: قهوه تلخ است.

هرچقدر هم شکر و سیروپ اضافه کنی، ته‌مزه تلخی را دارد.

پس از قهوه تلخِ خودمان لذت ببریم.

قهوه تلخخودشناسیدرس زندگیخودت باش
۲
۲
srmoon400
srmoon400
تو مسیرم، نه کامل ام، نه بی نقض، فقط زنده ام و واقعی. دنبال رشد شخصی ام یاد میگیرم، زمین میخورم ولی بلند میشم و ادامه میدم. اینجام تا با هم، هم مسیر بشیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید