صدرا
صدرا
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

ردای سیاه پدر

این متن در دو دیدگاه نوشته شده است. سوم شخص و اول شخص _ امیدوارم لذت ببرید.
یک سخن کوتاه هم در آخر داشتم، حتما بخونید.
سوم شخص

پسرش شرمسارانه به او نگاه می‌کند.

پسر از شدت درد به خود می‌پیچید و چشمانش جای او حرف ها به پدر می‌زند.

پدر تاب نمی‌آورد بلند می‌شود، ردای سیاهش را در آسمان بلند قامتش می‌تکاند و چند قدمی محکم و سریع به سمت انتقام بر می‌دارد.

او دیگر در چهره پسر نگاه نمی‌کند، پدر به دنبال انتقام خون پسر است. او این کار را خواهد کرد، او به فکر انتقام است، او می‌داند پسرش با این کار آرام تر جان می‌دهد. او و هزار اوی دیگر...

در نهایت او یک پدر است.

همگان به تماشا ایستاده‌اند، چشم ها نگران و قلب ها به انتظار نتیجه است. دو شخص در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند و اَدای احترام می‌کنند و ده قدم از یکدیگر فاصله می‌گیرند، به پشت می‌شوند و پنج قدم دیگر بر می‌دارند. دیدگان به لحظه موعود نزدیک می‌شوند، همه می‌دانند پدر از همین حالا قلب او را نشانه رفته است. او برای انتقام اینجاست و آن مرد برای زنده ماندن!

پدر از اینکه پشتش به آن مرد است و دیگر نمی‌تواند چشمانش را ببیند، لحظه‌ای به تردید می‌اُفتد اما، آن هفت تیر هیچگاه خطا نمی‌کرد.

چرخشی در قدم پنجم به مچ پایش می‌دهد و ادامه کار را به هفت تیرش می‌سپارد. همان یک گلوله کفایت می‌کند و قلب آن شخص را برای همیشه از حرکت باز می‌دارد.

به تقلای پسرش برای زنده ماندن لحظه ای خیره می‌شود و همچنان به مسیر خود ادامه می‌دهد.

•••••••

امیدوارم لذت ببرید.
امیدوارم لذت ببرید.
اول شخص

زمین خوردن پسرم را دیدم.

دستانم می لرزید اما، سعی کردم طوری رفتار کنم که کسی متوجه این ضعفم نشود.

بلند شدم و ردای سیاهم را کنار زدم.

محکم قدم برداشتم و به سمت میدان دوئل حرکت کردم.

می دانستم مرگ فرزندم در برابر چشمانم تنها خوشحالی او را به همراه خواهد داشت.

درست روبه‌روی او قرار گرفته بودم، در چشمانش نگاه کردم، شجاعانه در چشمانم نگاه می‌کرد اما، زنده ماندن را در دلش فریاد میزد.

اَدای احترام کردم و چرخیدم. پنج قدم از او دور شدم و در چشم بهم زدنی روی مچ پای چپم چرخیدم و تمام.

گلوله فشنگ هفت تیر قدیمی من دقیقا قلب او را نشانه رفته بود.

نگاهی به پسرم کردم، خوشحال بود. حال می توانست در آرامش بمیرد.

پایان

سلام دوستان امیدوارم حال دلتون خوب باشه.
راستش مدتی از ویرگول دور بودم و در حال مبارزه با ویروس ملموس کرونا در نبردی سخت بودم :)
کار های عقب مانده و هزار بهانه دیگر که شما به بزرگی تان ببخشید.

یک عرض کوتاه

اگر در این ایام حسابتان بی دلیل مسدود شده است. حتما در کامنت ها اعلام کنید.

چرا؟!

چون به تازگی چند تن از دوستان و عزیزانم توسط ویرگول مسدود شده اند و حتی پس از اتمام دوره چند روزه برای همیشه مسدود شدند!

اگر چنین مشکلی برایتان پیش آمده، حتما بگین تا اگر خطای سرور یا مشکل دیگری‌ست به گوش ویرگول برسانیم.

در پناه خدا

یا حق

پدرپسرکابویهفت تیرمرگ
شریان یک رگ _ زیر کالبد مجسمه _ زنده نگه می‌دارد _ مرا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید