من آدمی نیستم که اراده کنم کتاب به دست، گوشهای شروع به خواندنش کنم. زمان دارد، مکان دارد.
مثلا شبها. وقتی اطرافم غرق در سکوت است و سروکلهی هیچ مزاحمی پیدا نمیشود. با نورِ کم، کتاب میخوانم.
یا وقتی قرار است روزم را تنهایی به شب برسانم. کافه میروم و در شلوغیِ آنجا، آرام کتاب میخوانم.
گاهی هم وقتی روحم نیاز به پرواز داشته باشد و سقفم آسمان شود، حتما مرا در گوشهای، کتاب به دست میبینید.
من اینگونه عاشقِ تنهایی شدم.
18-مرداد-1398