ویرگول
ورودثبت نام
طاهره
طاهرهتهی...
طاهره
طاهره
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

امید؟ انتظاری بیهوده!

من برگشتم

برگشتم و بعد از یک سال، به پست های امیدی کوچک و نگاه خداوند نگاه کردم.

هر چه بیشتر خواندم، بیشتر خنده ام گرفت.

چقدر احمق بودم که فکر میکردم همه چیز درست میشود!

و وضعیتم بعد از این همه مدت هنوز مانند پست برزخ آزار دهنده است!

همان قدر پوچ گرا...

همان قدر پر از گم گشتگی، خشم، غم و نفرت...

همان قدر دلزده از دنیا و هر چیزی مربوط به وجود کوفتی اش!

و آیا روزی میرسد که با دیدن این پست، آهی از سر آسودگی کشیده و بگویم: چه خوب که تمام شد؟

امیدی ندارم!

واقعا امیدی ندارم.

چیست این امید؟ جز دروغ های زیبای کوچک و بزرگی که همیشه به خود میگوییم؟ و هر دفعه دلمان میخواهد که واقعی شوند؟

دیگر حالم از هر چه امیدواری و مثبت اندیشی به هم میخورد!

در حال حاضر، تنها چیزی که مرا در این دنیای بی معنی نگه داشته، جبر زندگی است.

و چه سخت است که آدمیزاد حتی با آشکار ترین نکته ی سرشت خویش، یعنی وجودش، در ستیز باشد...

غمگینخستگیناامیدی
۳
۲
طاهره
طاهره
تهی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید