یکی از بزرگترین ظلمهایی که در حق ما شده اینه که لفظ «دعا» برامون درست تعریف نشده.
ظلم به این نیست که از طرف کسی زور و جفایی ببینیم بلکه علاوهبر اون، ظلم یعنی مکتب فکری یا یک فردی روی اساس اصول زندگی یا صراط مستقیم، که باید توش قرار بگیریم، سایه بندازه و نزاره ما اون مفهوم رو بهدرستی بشناسیم.
مفهوم دعا صرف خواستن حاجتی برای رفع نیاز نیست...!
شآن دعا خیلی بالاتر از این حرفهاست...
دعا یعنی؛ گفتوگوی روزمره با معبود...!
انسان ذاتا قدرت رو دوست داره و دوست داره یه موجود قوی ازش حمایت کنه. وقتی کسی رو پیدا کنه که تمام نیازهاش رو برطرف کنه ناخودآگاه وابسته به اون موجود میشه و اون رو میپرسته.
خیلی وقتا شده ما با یه آدمی روبهرو میشیم که بخشی از نیاز مارو برطرف میکنه مثل؛ نیاز عاطفی، نیاز جسمی، نیاز روحی و...
درکنار این افراد ما آرامش میگیریم و هرکاری میکنیم مارو ترک نکنه. ثمره این آرامش امنیتی به ما میده که دوست داریم در اون مکان امنی که قرار گرفتیم با اون شخص خاص یک رابطه قلبی برقرار کنیم؛ شروع این رابطه قلبی از «کلام» آغاز میشه....
خدا خالق ماست وحکیم و قویایه و هممون فطرتا قبولش داریم و دوسش داریم؛ منتها بعضی اوقات فراموش میکنیم.
ذات این دنیا سایه و تاریکیه و تعجبی نیست که حق و حقانیت رو فراموش کنیم؛ در نتیجه باید هروز برای امنیت خودمون هم شده با یک انرژی الهی و قدرت بینهایت در ارتباط باشیم.
وقتی شروع کنیم تاریکیهای این دنیارو کنار بزنیم و در آیینه قبلمون خدارو ببینیم، انگار که همونجا سر رشته کلام باز میشه و تنها جایی که راحت میتونیم درد و دل کنیم همونجاست.
وقتی خدارو تو زندگیت لمس کنی و توحید و وحدانیت رو وارد زندگیت کنی حتی درمورد کوچیکترین چیزها هم با خدا حرف میزنی...
لابهلای درد و دلات با خدا، همیشه، خواستههاتم مطرح میکنی و وقتی به بزرگی خدا ایمان داشته باشی، وظیفه ما تو این دنیا فقط این میشه که توکل کنیم و هرموقع ترسیدیم، احساس نیاز کردیم، خوشحال بودیم، غمگینبودیم، خشمگین بودیم... خودمون رو به دست خدا بسپریم.
دعا یعنی رابطه کلامی با خدا. رابطهای که بابت کوچیکترین مسائل زندگیت هم با خدا حرف بزنی و درخواست کنی راه رو بهت نشون بده و بقیش رو بسپری دست خودش...❤️
مشکل ما آدما اینه خودمون دنبال راهحلها میگردیم و وقتی به سختی راهحلی رو پیدا میکنیم با ترس منتظر نتیجه میمونیم که آیا نتیجه میده یا نه...
خیلی وقتا حتی اگه نتیجه هم بده فکر میکنیم پیروز شدیم و تونستیم از پس مشکلات بر بیایم در صورتی که اگر با خدا مطرح میکردیم و ازش میخواستیم بیدردسر ترین راهحل رو جلو پامون قرار بده، قرار میداد و مسئله کامل رفع میشد.
خدا اگه تو زندگی ما جریان داشته باشه هیچکس احساس تنهایی نمیکنه، هیچکس بیکار نمیمونه و دست به گدایی نمیزنه، هیچکس از هیچچیزی نمیترسه و لذتهای حلال دنیایی هم خوش گواراتر به جونش میچسبه.
ما یادگرفتبم که خدا فقط تو جانماز و مسجد و حرم، حضور داره و هرموقع خواستیم پیشش باشیم باید یک سری مراتب رو بگذرونیم؛ درصورتی که خدا همیشه هست و خدا منتظر ماست.
یکبار برای همیشه.دست قدرت خدارو از دست قدرت آدما و خودمون فراتر ببینیم. خدایی که خالق ماست نیازهای مارو بهتر میشناسه و راهحلهای بهتری برای ما سراغ داره. بهجای اینکه همش دور سرمون بچرخیم، فقط کافیه با خدا رفیق بشیم و ازش بخوایم باهاش صمیمی بشیم...
بیاید بزرگی خدارو باور کنیم.