وقتی از جراحیهای سخت پزشکی مخصوصا عمل قلب باز حرف میزنیم، ذهن ما پر میشود از تصاویر فنی پزشکی: جراح، پمپ قلب، بخیهها، فشار خون، گزارشات پزشکی و ... اما در زیر پوست این اتفاق، ماجرای عمیقتری در جریان است. تجربهای که برای بسیاری از بیماران، شبیه تولدی دوباره است؛ ولی نه بدون درد، و نه بدون عارضه. انگار که به غیر از قلب در اتاق عمل، چیزهای دیگری باز و جراحی میشود. بسیاری از کسانیکه از عمل قلب باز بازمیگردند، میگویند «دیگر همان آدم قبل نیستند». این جمله بیشتر از آنکه استعاره باشد، واقعیت روانی است. اطرافیان و نزدیکان بیمار نیز متوجه تغییراتی میشوند: «عوض شده!»، «مدتیه پرخاشگر شده»، «گوشهگیر شده. دیگه مثل قدیم صمیمی نیست» و... اما چطور میشود یک جراحی پزشکی را با دیدگاه دیگری نگاه کرد؟
جراحی قلب باز، نه تنها یک مداخلهی کاردیوتکنیکی است، بلکه یک رویداد نوروسایکوبیولوژیک چندبعدی محسوب میشود که هم محور فیزیولوژیک بدن و هم ساختار روانی فرد را درگیر میکند. در سالهای اخیر، شاخهای میانرشتهای با عنوان روانپزشکی قلب شکل گرفته است که به تعامل میان عملکرد قلب و وضعیت روانی میپردازد. برآوردها نشان میدهد بین ۲۵ تا ۴۵ درصد از بیماران پس از جراحی قلب باز درجاتی از اختلال خلقی، اضطراب یا اختلال شناختی موقتی را تجربه میکنند. در برخی بیماران، تغییرات هیجانی شدید یا رفتارهای تکانهای نیز مشاهده میشود که ریشه در تغییرات زیستی و عصبی دارد.
در جراحیهای قلب باز، با استفاده از پمپ قلبی، کاهش موقت جریان خون در نواحی مغزی بهویژه در نواحی پیشپیشانی و هیپوکامپ شایع است. قشر پیشپیشانی حائز اهمیت است اما چرا؟ به این دلیل که این قشر بهعنوان مرکز مهار رفتاری و کنترل تکانهها عمل میکند. هرگونه آسیب یا اختلال در عملکرد آن میتواند منجر به بروز سندرمی تحت عنوان Frontal Disinhibition Syndrome شود. حالتی که در آن فرد توانایی بازداری از تکانههای هیجانی یا رفتاری خود را از دست میدهد. این سندروم چیست؟ به این اختلال، سندروم عدم مهاری فرونتال گفته میشود. این سندروم مجموعهای از تغییرات رفتاری و هیجانی است که در اثر درگیری لوب پیشپیشانی رخ میدهد.
از نظر بالینی، این سندروم با علائم زیر شناخته میشود:
· افزایش تحریکپذیری و خشم ناگهانی
· بروز رفتارهای تکانهای یا تصمیمگیریهای پرریسک
· رفتارهای اجتماعی نابجا (مثل شوخیهای غیرمتعارف، بیتفاوتی نسبت به آداب)
· کاهش قضاوت اخلاقی یا همدلی
· نوسانات خلقی سریع یا بیثباتی عاطفی
از نظر عصبروانشناختی، این علائم ناشی کاهش تنظیم دوپامین و سروتونین در نواحی پیشپیشانی است. در جراحی قلب باز، بهویژه در بیمارانی که مدت پرفیوژن طولانی دارند ]یعنی مدت زمان استفاده از دستگاه گردش خون مصنوعی (پمپ قلب و ریه که به شکل مصنوعی در زمان جراحی باعث گردش خون میشود) طولانیتر بوده است[ این پدیده میتواند موقتی اما محسوس باشد. بیمار ممکن است پس از عمل، بدون سابقهی شخصیتی قبلی، ناگهان پرخاشگر، بیقرار یا ناهنجار از نظر هیجانی شود.
خوشبختانه در بیشتر موارد، این وضعیت گذراست و با بازگشت جریان خون طبیعی مغز، تنظیم خواب و درمانهای حمایتی، طی چند ماه کاهش مییابد. در مواردی که این وضعیت به شکل پایدار بماند تحت نظر روانپزشک مصرف داروهای SSRIها برای تعدیل خلق، و در صورت شدت، مصرف داروهای کارآمدتر دیگری توصیه میشود که هدف این یادداشت ذکر این داروها نمیباشد. در مورد رواندرمانیهای رایج، درمانهای شناختی-رفتاری CBT و پویشی فشردهISTDP طبق مشاهدات و مطالعات تجربی برای بازآموزی مهار هیجانی و درک خشم توصیه میشود و موثر هستند.
از دیدگاه روانتحلیلی، جراحی قلب باز نوعی «تجربهی مرگ کنترلشده» است. ذهن، حتی در حالت بیهوشی، در سطوح ناهشیار، تهدید بقا را رمزگذاری میکند. بیمار پس از بیداری ممکن است با اضطراب مرگ یا احساس «تولد مجدد» مواجه شود؛ ترکیبی از شکرگزاری و ترس. پرخاشگری در این مرحله اغلب نه خصومت واقعی، بلکه بازتاب خشم از از دست دادن کنترل و وابستگی است. رواندرمانی در این فاز باید بر بازسازی حسس ایمنی، بازیابی استقلال و پردازش خشم سرکوبشده تمرکز کند.
افسردگی پس از عمل، در ۳۰ تا ۴۰ درصد بیماران گزارش شده است. این اختلال ترکیبی از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی است. در ۱۵ تا ۲۰ درصد بیماران نیز علائم PTSD مشاهده میشود: کابوس، اجتناب از محیط بیمارستان یا فلاشبکهای مرتبط با عمل. این وضعیت بهویژه در بیماران جوانتر و آنهایی که در بخش ICU هشیاری متناوب داشتهاند شایعتر است.
تغییرات روانی پس از جراحی قلب باز نه «عوارض فرعی»، بلکه بخش طبیعی مسیر تطابق زیستی-روانی انسان با تجربهی تهدیدکنندهی بقا هستند. درک این پدیده نیازمند همکاری میان کاردیولوژیست، نوروسایکولوژیست و رواندرمانگر است. بازتوانی روانی موثر، همانقدر حیاتی است که ترمیم فیزیکی قلب.
روان انسان بخشی از سیستم حیاتی بدن است؛ همانگونه که قلب برای خونرسانی به اکسیژن نیاز دارد، ذهن نیز برای بازگشت به آرامش به پردازش و معنا نیاز دارد. در نهایت قلبی که ترمیم شده اما ذهن هنوز مضطرب است، در واقع هنوز بهبود نیافته است.
گردآوری: حسن آقانصیری