ویرگول
ورودثبت نام
Hassan Nassiri
Hassan Nassiri
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

نه تويى و نه دنيايى...!




بعضى از روزها كلامى كه به گمانم متعلق به شمس تبريزى است به يادم مى آيد:

''در دنيا تنهايى

در تنهايى ات دنيايى

در آخر نه تويى و نه دنيايى''

گاهى آنقدر در ميان جمع احساس تنهايى مى كنم كه بهت سردى مرا درون عميق ترين چاه هاى زمين مى كشد و زمانى كه حس مى كنماين تنهايى نعمت و فضيلتى براى من است شوق ديدن نور زنده و تازه اى از بيرون اين چاه مرا بلند مى كند.

نه تويى و نه دنيايى! اگر اين من، آن من نباشد كه من تصور مى كنم و يا دنيايى كه مى شناسم چه؟ ما همه باهم هستيم؟ چقدر ايناحساس به تو دست داده است كه رنگ تعلق حاضر در جمعى كه در آن حضور دارى را گرفتى؟ و چقدر خودت را مى شناسى؟ نگاه كن بهآينه، به آينه ى درون خود؛

''درون آينه ى رو به رو چه ميبينى؟ تو ترجمان جهانى بگو چه ميبينى؟''

اگر جلوى آينه بايستيم و چيزى نبينيم چه؟




تاسيانشمس تبريزىتنهايىدل نوشتهداستان
يادآورِ حال فراموش شده ات?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید