امروز 99/9/9 فقط چند قدم زمانی تا سالگرد یکساله شدن یک ویروس نانومتری مونده. هر چقدر که یک ساله شدن یک نوزاد هیجان انگیز و شادی آوره، یک سالگی این موجود هنوز ناشناس و غیرقابل رویت، پر از احساسات ناجوره. این ویرانگر نانو مقیاس، چنان امضای پررنگی روی تاریخ بشر در کره خاکی زده که بعید میدونم هیچ وقت بشه پاک یا حتی کم رنگش کرد!
گذشته از بلاهایی که این موجود کریه نامرئی بر سر مردم دنیا آورده، مردم ایران در طول زمانی که با این پدیده دست به گریبان بودن، انبوهی از وقایع عجیب و غریب رو با ریتمی دیوانه کننده پشت سر گذاشتن و هنوز هم ظاهرا تمومی نداره: ملغمه ای از امواج سیاسی و اقتصادی که مطمئنم اگر روزی به ثبات رسیدیدم، خودمون از میزان تحملی که برای جون به در بردن از این دوران داشتیم، شگفت زده خواهیم شد.
گل سرسبد جهانی تمام این وقایع ریز و درشت هم، انتخابات ریاست جمهوری امریکا بود که البته هنوز هم کاملا فیصله پیدا نکرده، اما برای ما ایرانی ها، هیجانش چیزی از بازی فوتبال ایران-استرالیا کم نداشت و به همون اندازه خون به جیگرمون کرد!
توی این برهه زمانی (به قول آدم های سیاسی!) بهترین زمان برای یک توقف کوتاه و نگاه به پشت سر هست. انبوهی از رویدادهایی در چندماه گذشته اتفاق افتاده که نتایجش متضاد با قضاوتها و پیش بینی های اولیه ما و دیگران بوده. این دیگرانی که میگم، الزاما افراد عادی مثل من نبودن. تعداد بسیار زیادی از آدمهای مطلع و خبره گردن کلفت در حوزه های تخصصی هم، در فواصلی کوتاه، گافهایی دادن که برای خودشون هم عجیب بود.
برای من که از دو سه سال پیش، به علم اقتصاد رفتاری علاقمند شدم، این یک فرصت طلایی بود. این که بتونم نتایج تصمیمهای به ظاهر منطقی رو در مدت کوتاهی ببینم و با نگاهی به عقب، دلایل اون تصمیم ها رو در اون زمان خاص متوجه بشم، یک راه باریک برای دور موندن از تکرار چنین اشتباهاتی در آینده باز میکنه.
اگر کمی گیج شدن، بذارین با یک مثال، موضوع رو مفهوم تر کنم.
فرض کنید یک گوشی موبایل رو در یک فروشگاه می پسندین و تصمیم به خریدش میگیرین. قیمت این گوشی 3 میلیون و 400 هزار تومن مقطوع هست. درست در لحظه ای که دست توی جیبتون میکنین تا کارت بانکی خودتون رو دربیارین، خبردار میشین که سه تا چهارراه پایین تر از اینجا، همین گوشی رو عینا با 30 هزار تومن تخفیف میتونید تهیه کنید. تصمیم شما در این لحظه چیه؟
قاعدتا در مورد اکثر ما اینطوریه که اگر هوا خوب باشه و مسیرمون هم از اون طرف باشه، ممکنه که فروشگااه فعلی رو ترک کنیم و خودمون رو برای خرید کمی ارزونتر به اونجا برسونیم. بنابراین تصمیم ما، مشروط به شرایطی خاص هست و اگر اون شرایط نباشه، این تغییر ناچیز قیمتی رو نادیده میگیریم.
حالا فرض کنید که بجای گوشی، میخواستید یک کتاب 60 هزار تومنی بخرید. حالا تصمیم شما در برابر خبردار شدن از وجود یک کتابفروشی که این کتاب رو 30 هزار تومن ارزونتر میفروشه چیه؟ فکر نمیکنم نیاز به حدس زدن داشته باشه!
اگر شما هم از اون دسته آدمهایی هستید که 30 هزار تومن تخفیف در یک گوشی براتون بی اهمیته، اما برای گرفتن همین قدر تخفیف در خرید یک کتاب، حاضرین چندصدمتر پیاده روی کنین، بهتره بدونید که در تله یک خطای شناختی افتادین! دلیلش هم این بوده که با یک محاسبه سرانگشتی ذهنی، قانع شدین که تخفیف کمتر از 1% در خرید گوشی، قابل مقایسه با تخفیف 50% در خرید کتاب نیست.
اما واقعیت اینه که از همون اول باید به ارزش 30 هزار تومن فکر میکردین. اگر وضعتون اونقدر خوب هست که این مبلغ تفاوت قیمت براتون ارزش چندانی نداره، بنابراین در هر حالتی نباید متقاعد به تعلیق خرید برای کسب این تخفیف بشین. اگر هم برعکس، این مبلغ براتون با اهمیته، فرقی نمیکنه که این تخفیف رو توی یک گوشی یا یک کتاب میگیرین. در هر حالت قراره 30 هزار تومن کمتر از حساب بانکی شما کسر بشه و این واقعیته که باید ملاک تصمیم ما باشه، نه نسبت ریاضی تخفیف به مبلغ خریدی که در حال انجامش هستیم.
مثالی که ذکر کردم، اگرچه در ظاهر پیش پاافتاده به نظر می رسید، اما اساس بسیاری از تصمیم های شخصی و جمعی آدمهاست. اگر کمی جستجو کنید، حتی در حوزه سیاسی هم میبینین که بسیاری از دولتها، در برابر یک منفعت یکسان و شرایط برابر، دو رفتار کاملا متضاد نشون دادن که در اون لحظه کاملا منطقی و بدیهی به نظر میومده، اما چند ماه یا چند سال بعد، خطا بودنش مشخص شده.
اگرچه ظاهر عبارت "اقتصاد رفتاری" وانمود میکنه که با یک مبحث اقتصادی (و معمولا خشک و بی روح) طرف هستیم، اما در واقع این علم، با کمک گرفتن از علم شیرین روانشناسی، روی انتخاب ها و تصمیم های ما که از پیش داوریهای ذهنی اثر میگیرن، تمرکز داره. طبعا نتایج این تصمیمات، در حوزه اقتصادی به صورت ملموس تری نشون داده میشه، اما این حقیقت مانع از اون نیست که اقتصاد رفتاری رو در حوزه اجتماعی، عاطفی، تربیتی، و ... نادیده بگیریم.
به نظر من، سال 2020 یک ایستگاه بین راهی در سفر نامعلوم هوموساپین (انسان خردمند) هست. توی این نقطه باید به خیلی چیزها نگاهی دوباره بندازیم؛ از جمله درون ذهن خودمون.
اگر شما هم دوست دارید توی این مسیر با من همراه باشید و با همفکری هم، این مسیر رو با اطمینان بیشتری جلو بریم، خوشحال میشم که همسفر من باشین. توی این مسیر، قرار نیست نسخه های موفقیت بپیچیم و جملات انگیزشی یاد بگیریم. فقط میخوام یافته های شخصی خودم از مطالعه و مشاهده منابع مختلف در این زمینه رو با شما به اشتراک بذارم و نمونه های عینی و بومی اون رو پیدا و تحلیل کنیم تا اگر در قدمهای قبلی دچار خطا در تصمیم گیری شدیم، این وضعیت رو در رویدادهای آینده خودمون تکرار نکنیم.
میرم که برای اولین قدم آماده بشم...