علی (ع)؛ الگوی راستین اصولگرایی!
در قسمتهای قبلی (۱، ۲ و ۳) بیان شد که امامان (ع) وجهۀ بشری بسیار والایی داشتهاند و اگر به جای تمرکز بر ویژگیهای ماورائی آنها (فارغ از صحّت و سقم تمام یا برخی از این ویژگیها)، عدالت، انصاف، اخلاقمداری و انسانیتشان را به نمایش میگذاشتیم، مردم جهان لااقل همانگونه که گاندی و ماندلا را میشناسند و دوست میدارند، اولیای دین را نیز میشناختند و گرامی میداشتند.
به نظرم، «اصولگرایی» یکی از چیزهایی است که فطرت پاک بشری نسبت به آن سر تعظیم فرو میآورد، مشروط بر آنکه اوّلاً، اصول مورد نظر عادلانه، منطقی، بشردوستانه و اخلاقی باشند و ثانیاً، شخص مدّعی اصولگرایی واقعاً اصولگرا باشد، یعنی چنان نباشد که فقط در شرایطی که رعایت اصول به نفعش تمام میشود بدانها پایبند بماند.
«اصولگرایی» در مقابل «لذّتگرایی» و به تبع آن در مقابل «ثروتگرایی»، «قدرتگرایی» و «منزلتگرایی» قرار میگیرد (زیرا ثروت، قدرت و منزلت وسیلههای دستیابی به لذّت بیشتر هستند)؛ نقطۀ مقابل انسان اصولگرا کسی است که برای رسیدن به لذّت، ثروت، قدرت یا منزلت بیشتر هر کاری میکند و به هیچ اصل و قاعدهای پایبند نیست که برای پیگیری این اهداف ولو اندکی هم که شده است برایش محدودیت اختیاری ایجاد کنند.
در سطح نظری، نقطۀ مقابل «اصولگرایی» عبارت «هدف وسیله را توجیه میکند» است. این عبارت یعنی برای رسیدن به هدفی که درست میدانی (چه ارزشمند باشد، چه بیارزش و چه ضدّارزش)، مُجازی به هر کاری دست بزنی و این عین «بیاصولی» است.
ممکن است کسی بگوید «من یک اصولگرای واقعی هستم و تا پای جان بر سر اصولم ایستادهام» امّا اصلِ من «حفظ قدرت به هر طریق ممکن» است! این بازی با الفاظ است؛ ماهیت «اصولگرایی» با چنین دیدگاهی در تناقض کامل قرار دارد.
عموم مردم جهان از عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت دم میزنند امّا اگر گاندی و ماندلا نزد جهانیان محبوب شدهاند به این خاطر است که در عمل و بهویژه در شرایطی که با فاصلهگرفتن از این اصول میتوانستند قدرت، ثروت، منافع و جایگاه دنیوی خود را حفظ و تقویت کنند باز هم به آنها پایبند ماندند.
ممکن است برخی اصولگرایان واقعی در موقعیتهایی قرار نگیرند که پایبندی آنها به اصول نمود و بروز بیرونی پیدا کند.
به نظرم، امام علی (ع) نمونۀ والای اصولگرای واقعی است و اتّفاقاً، این پایبندی کامل به اصول اخلاقی و انسانی در زندگی ایشان نمود و بروز بسیار زیادی هم داشته است. بنابراین، این که علی (ع) کمتر به عنوان «الگوی پایبندی عملی به عدالت، انصاف، اخلاق و انسانیت» و بیشتر با ویژگیهای ماورائی (که فقط برای مسلمانان و بعضاً شیعیان موضوعیت دارند) شناخته میشود، صرفاً تقصیر و کمکاری ما شیعیان بوده است، بهویژه متولیان دین و کسانی که برای معرّفی جنبههای بشری متعالی اولیای دین امکانهای بیشتری داشتهاند.
سختترین موقعیتی که میتواند میزان پایبندی عملی یک انسان را به اصول اخلاقی (انصاف، عدالت و ...) مَحَک بزند و به نمایش بگذارد، موقعیتی است که اوّلاً، شخص در ناامنی، خطر و در معرض شکست باشد، ثانیاً، قدرت را در اختیار داشته باشد و با فاصلهگرفتن از اصول بتواند از بروز شکست جلوگیری کند و ثالثاً، خطر و شکستی که با آن مواجه است چیزی در حدّ باختن در یک مسابقۀ ورزشی نباشد بلکه به معنای مرگ خود، در سختی قرارگرفتن عزیزان و بازماندگان و از دست رفتن گامهایی باشد که در راستای پیگیری اهداف متعالی و ارزشمند برداشته است.
علی (ع) دقیقاً در چنین موقعیّتی قرار گرفت؛ او «قدرت و مقام» را به اصرار جمع و برخلاف میل باطنیاش پذیرفت و در اوّلین اقدام، تمام رانتها، تبعیضها، سهمیهها و امتیازاتی را که با عناوین دینی اعطا میشد حذف کرد (نه اینکه گیرندگان رانت را تغییر دهد) و دشمنیها از همین لحظه آغاز شد. علی (ع) در شرایطی قرار گرفت که میدید کرسی خلافت و منبر تفسیر دین ممکن است به دست معاویه بیفتد و بوی کرب و بلایی که فرزندانش و مفسرّان راستین دین را تهدید میکرد به مشامش میرسید. او قدرت را در اختیار داشت و با فاصلهگرفتن از اصول میتوانست از بروز شکست، از دسترفتن حکومت و حتّی از واقعۀ کربلا جلوگیری کند، امّا تا آخرین لحظه ذرّهای از اصول فاصله نگرفت.
یکی از این اصول حضرت، مردمیبودن و اجتناب از هر چیزی بود که میتوانست میان او مردم فاصله بیندازد (محافظ، گیت، بخش VIP در نماز جماعت و ...)؛ پایبندی به این اصل حتّی پس از سه جنگ داخلی و با وجود دشمنان بسیار باعث شد ابن ملجم بتواند در نماز جماعت بهراحتی به او نزدیک شود.
ادامه دارد ... (به امید خدا)
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق پیوندهای زیر ببینید:
صفحهام در اینستاگرام (فعّال نیست)
صفحهام در ریسرچگیت (مقالههای علمی)