«ذهن ما ذاتن دوست دارد دیگران را طوری ببیند که انگار از انسانیت هیچ بویی نبرده اند. ما سرنخ های ظاهری و آشکار را دنبال میکنیم و در نهایت، تصور میکنیم که در میان موجودات مکانیکی و فلزی ای زندگی میکنیم که از جهانی برتر آمده اند، نه در موجوداتی آسیب پذیر که بیشتر بدنشان از آب تشکیل شده و هیج قطعیتی در زندگی شان وجود ندارد. نمیتوانیم باور کنیم بشیتر چیزهایی که ذهن ما را پر کرده اند در ذهن دیگران هم وجود دارند، به ویژه تردیدها، اضطراب ها، غم ها و اندوه ها.
باید درک کنیم که دیگران هم مثل ما سرشار از احساساتی مانند صمیمیت، اشتیاق، کنجکاوی و غم هستند و دوستی های جدید با همین چیزها ساخته میشوند. البته در بیشتر موارد قادر نیستیم این بینش مهم را به سرعت به راهکاری اجتماعی و به دانشی کاربردی برای افزایش اعتماد به نفس تبدیل کنیم. شخصی که ازدواج کرده و به ظاهر خوشحال است شاید در رابطه ی خود غم بسیاری را احساس میکند. ورزشکاری که قوی و تنومند است و به ظاهر مشتاق مبارزه و هیجان است شاید دچار اضطراب و کمرویی شدید باشد. ذهن مدیرعامل موفق پر از خاطرات سختکوشی ها و به آب و آتش زدن هاست، اما ذهن کسی که هنوز پیشرفت شغلی نکرده پر از فضای خالی. کسی که نابغه است شاید در آرزوی دوستی است که او را تشویق کند برقصد (و حتا چرخیدن های ناشیانه ی او را تحسین کند). اشتباه ما این است که گمان میکنیم آدمها دقیقن همانی هستند که نشان میدهند: اضطراب های ما اجازه نمیدهند حقیقت را ببینیم و باور کنیم همه ی ما دست یافتنی تر از چیزی هستیم که به نظر میآید.
کلید خودباوری-و اطمینان از اینکه میتوانیم با غریبه ها ارتباط برقرار کنیم-این نیست که شایستگی ها و توانمندی هایمان را به رخ آنها بکشیم، بلکه این است که بتوانیم زندگی و به خصوص مشکلات درونی دیگران را دقیق تر و همدلانه تر مجسم کنیم.»
پاره ای از کتاب «مهارت های اجتماعی زیستن»
از موسسه مدرسه زندگی زیر نظر آلن دوباتن
ترجمه فائزه نوری
نشر هنوز
