قبلا که دلم میگرفت برای خودم یه دسته گل میخریدم، یا خودمو به یه بلندیای مثل کوه میرسوندم، حتی نگاه کردن به ماه هم حالم رو شاید بهتر میکرد. گاهی یه دور دور میدون تجریش یا ولیعصر میزدیم. بالاخره یه جوری باز میشد. کوتاه بود و گذرا
اگه بخوام صادق باشم، الان دور و ورم خیلی قشنگتره. همهجا سبزه، از وقتی بهار شده همهجور گلی اطرافم شکوفه کرده،
اما
دل گرفتنش هم خیلیی سنگینتره. اینجور موقعها این همه گل و سبزه و قشنگی شااید بتونن یه لبخند گذرا برام بیارن. دارم سعی میکنم دوباره خودمو بشناسم، دوباره یاد بگیرم چجوری حال خودمو بهتر کنم. امروز اما فهمیدم حتی اقیانوس آرام هم زورش به دلم نمیرسه...