گفتنش برای بقیه راحت است...
این نشد یکی دیگه!
ولی تو را به خدا یکی بیاید به قلبم هم حالی کند که به همین راحتی است! این نشد به جهنم! او نمی خواهدت باز هم به جهنم! دوستش داری به جهنم! اصلا خودت هم به جهنم!
فکر کنم تمام حرفشان همین است؛خودت هم به جهنم!
شاید به همین راحتی باشد خیانت به قلبی که دوست داشتن هایت را به دوش می کشد.یک به جهنمی حواله اش می کنی و بعد به سمت کسی که دوستش ندارد مثل اسب می دوی!
به جهنم،به درک،به جهنم،به درک،به جهنم که به جهنم که به جهنم!
ولی اینجا یکی پاسوز قلبی شده که هنوز هم برای یکی دیگر می تپد،قلبی که هنوز امیدوار است که شاید دوستش داشته باشد!
نمی دانم چرا انقدر احمق است! چرا حماقتش ته ندارد و گریه های بی سر و صدایش بی انتهاست!نمی دانم چرا حتی الان که از دلتنگی و ملال سر ریز کرده است بازهم او را می خواهد.سرش داد می کشم حماقت کافی است.انقدر بیشعور نباش اما باز هم کار خودش را می کند و مرا دلتنگ و دلتنگ تر می کند آنقدر که دیگر دلم نمیخواهد در این دنیا باشم!
دنیایی که به تو می گویند به جهنم که دوستش داری! به جهنم که دوستت ندارد و خودت به خودت می گویی برو به جهنم که انقدر احمقی!
دنیایی که هرچقدر هم خودت را خسته کنی تا به او فکر نکنی دست آخر از خستگی فراوان خوابت نمی برد و باز به آغوش خیالی او پناه می بری!
دنیایی که هر روز باید به سینه ات بکوبی و بگویی: هوی احمق اون یکی دیگه رو دوست داره که تو رو نمی خواد! به خودت بیا و با دیدن عکسش بدون اینکه متوجه شوی در دلت کارخانه ی قندسابی راه افتاده!
آقای قاضی من از این به جهنم ها، از قلبم شاکی ام!