کمی با خود درگیرم و آنقدر برای خودم کار تراشیده ام که فکر می کنم تا سالیانی طولانی تمام نشود یا شاید هم خودم کششان بدهم تا کمی دست از فکر کردن به تمام غلط های کرده و ناکرده ام بردارم!
از طرفی در تلاشم که به آرزوی نوشتن مستقلم از طریق پیج اینستایی « نیمبو» ام برسم که آن هم کمی سخت و ازار دهنده شده...
همه ی این کارها را کرده ام تا ذهنم حواسش پرت شود و حال دلم خوب اما تنها و تنها بدنم از روز قبل خسته تر است و خواب بیشتری را طلب می‌کند...
وقتی میخوابم هم،افکارم مرا در خواب آزار می دهند این هم معظل بعدی است!
آها راستی حس می کنم سوادم نم کشیده و همه چیز را با غلط املایی های زیاد می نویسم و به نوعی پرت و پلا می گویم یا می‌نویسم!
در‌این روزها،اعصابم به تاراج رفته،خوابم به خواب زمستانی خرس ها شبیه شده و خودم شبیه احساس اضطراب و غم انیمیشن درون و بیرون شده ام!
کاش یک راه حلی پیدا میشد!
من به راه حل نیاز دارم...
