نقاش واژه ها·۶ روز پیشرکب .. نظربدیددر حال قلمو زدن بودم که صدای رقیه اومد گفت قلموت چقدر سفته گفتم مال اکرلیک هست گفت یه قلمو میخوام .من.. بیا مال من استفاده کن اون یکی رو د…
نقاش واژه ها·۱۵ روز پیشنظر بدیدبه اصرار یکی از ویرگولی ها گذاشتم با احترام نویسنده سحر احمدی 88 و در دنیای غ…
نقاش واژه ها·۱ ماه پیشمعجزه عشق(لطفاًنظربدید)معجزه عشق نویسنده سحر احمدی 88 آذر ۱۴۰۴دور ورم پر از صدای چیک و نور دوربین بود. و همزمان نور سفید زننده چشمام رو در لحظه کور میکرد.و جمعیت…
نقاش واژه ها·۱ ماه پیشغم بار لطفاً نظر بدیدخیره به در اتاق آبی رنگ دستمال کاغذی در دستانش را بیشتر مچاله میکرد روبرویش چیز دیگری میدید آن روز را می دید که هدیه اش را برای تولد او در…
نقاش واژه ها·۱ ماه پیشغم(لطفاً نظرتون رو بگید)دسته بلند ،جاروی زرد رنگ را ،گرفته بود .با هربار کشیدنش روی زمین، غبار و خاک از آن بلند میشد. اما در حین کار در این فکر بود ای کاش فرزندی…