ژینا
ژینا
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

H.

او
او



او را نه تنها دوست داشتم، بلکه تمام ذرات و سلول های تنم او را می خواستند، مخصوصا میان تنم، چون نمی خواهم احساسات حقیقی را زیر لفاف لغات موهوم عشق و علاقه واللهیت پنهان بکنم.

قدِ بلندش، موهای به پشت بسته، چشم ها، چشم های رویایی ‌اش که از دور برق می‌زدند و روحم را می جوییدند.. آن چشم ها دریچه ای رو به روحم باز می کرد، لب های اناری رنگش، دست های زخمی ای که با آن بوکس کار شده بود و سیگاری که لای انگشتان دست راستش خاکستر می شد، لبخندش، آه.. لبخندش رویایی بود، خودش هم یک رویا بود، یک رویایِ شیرین، یک جرقه، یک مکث، یک تپیدن.

عاشقانهاورویازندگیاحساسات
تلنبارِ پوچ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید