حرفهای خیلی زیادی هست که نه نمیشود گفت و نه میشود نوشت.
گاه سکوت بهترین راه انتقال آن چیزی است که نه به زبان میآید و نه به حروف تبدیل میشود.
صداها و حرفهایی که پشت دروازههای بدن باقی میمانند، خاموش.
ساکت و بیصدا از روزنهای کوچک به دنیای بیرون خیره میشوند و جهان را نظاره میکنند.
هرچه را میخواهند بگویند بیخیال میشوند، تن میسپرند به آنچه بیرون است، گوشها را تیز میکنند.
زمانی برای گفتن است، زمانی برای شنیدن، دیدن، لمس کردن و از دنیای کلام فاصله گرفتن.
سکوت خیلی وقتها میتواند بیشتر از هر کلامی گویا باشد همان طور که موسیقی میتواند حرفهایی بزند که هیچ شبیه واژهها نیستند.
چشمهایم را باز کردهام و گوشها و دستهایم را
با قدمهایم زمین را لمس میکنم، خاک را و حرارت خوب آفتاب را
همه چیزهای دور و نزدیک را بو میکشم، آنها را همچون هوا به درون میبرم و از کلام میگریزم.
سکوت خود گویا است.