زیبا مغربی
زیبا مغربی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شاید دوباره قلبی گرفتم!


هیچ کس دوست ندارد جای خالی‌ دندانش را به هیچ کس نشان دهد و من جای خالی قلبم را.

شاید فکر می‌کنی، خساست می‌ورزم. شاید دلت می‌خواهد چیزهای بیشتری را با من سهیم شوی اما من، مثل رویایی در نیمه شب تابستان، پنجره‌ای رو به سرزمین دیگری باز کرده‌ام، به افقی تماشایی که درش پر است از چیزهای شگفت انگیز، علاوه بر یک کتابخانه، چند عکس و مشتی کاغذپاره.

فکر می‌کنی، خساست می‌ورزم و بی‌‌نهایت راه‌ها را می‌بندم تا شاید جاذبه‌ام بیشتر شود؟ چه فکر بیهوده‌ای.

تمام تلاشت را می‌کنی تا راهی به صفحه نمایش زندگی‌ام بیابی؛ آنجا که مشغول بازی هستم. آنجا تمام تلاشم را می‌کنم تا دوباره قلبی ببرم.

همه قلب‌های قبلی زندگی‌ام را با بی‌مهارتی تمام باخته‌ام، بارها از قلب‌های جایزه دوباره جان گرفته‌ام و بازی را ادامه داده‌ام اما این بار هنوز امتیازهایم آنقدر نیست که دوباره قلبی، جایگزین قلب‌های سوخته شود.

جای خالی قلبم را به حال خودش بگذار، مثل جای خالی دندانم را.

دارم بازی می‌کنم، امتیازهایم که زیاد شد شاید دوباره قلبی گرفتم!

دلنوشتهقلبباختبازیکتاب
کوچ نویسندگی و یادگیری http://zibamaghrebi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید