زیبا مغربی
زیبا مغربی
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

روزی از خودم پوزش خواهم خواست

یک ساعت است که نشسته‌ام روبه‌روی آینه و دارم با خودم حرف می‌زنم، در حال به انجام رساندن کار خیلی سختی هستم: استنطاق از خودم.

خوب که به خودم نگاه می‌کنم، چیزهایی را می‌بینم که قبلا کمتر سراغی از آن داشتم. دسته‌ موهای سفیدی که روی شقیقه‌هایم روییده‌اند به خودم در آینه نگاه می‌کنم، بالاخره که چی؟ می‌خواهی به چی برسی؟ می‌خواهی چی رو ثابت کنی؟ دنبال چه هستی؟

چهره در آینه فقط برّوبر نگاهم می‌کند. گمانم به سرزنش‌های من عادت کرده است. هیچ وقت آن طور که باید به خودم احترام نگذاشته‌ام همیشه غر زده‌ام، همیشه شاکی بوده‌ام. همیشه فکر کرده‌ام کارهای زیادی بوده که باید انجام بدهم و انجام نداده‌ام. کمتر پیش آمده که از خودم اظهار رضایت کرده باشم، به خودم اعتماد و از به خود بودنم افتخار کرده باشم. بیچاره خودم که زیر دست خودم گیر افتاده‌ام. یک روز آینه را بگذارم جای خودم و خودم بنشینم جای آینه و به خودم بگویم که چقدر اشتباه کرده‌ است. مگر قرار بوده چه کار بکنم که نکرده‌ام؟ باید کدام سیاره یا کهکشانی را کشف می‌کردم که نکردم؟ و چقدر این من با سرزنش‌ها و مقایسه‌های همیشگی‌اش تحقیرم کرده است. در این مکالمه شاید حتی داد بزنم و گریه کنم.

بالاخره یک روز عدالت برقرار می‌شود. یکی روز من می‌نشینم و از آن بخش دیگرم استنطاق می‌کشم که من کجا کم گذاشتم عزیزکم؟ کجا؟ آن وقت که صدایم را بشنود، آن وقت که بفهمد با من خوب رفتار نکرده است از من عذرخواهی کرد و ما با یکدیگر به تفاهم خواهیم رسید. جای جرّ نیست عزیز دلم. من همینم که هستم با همه کاستی‌ها، با همه برتری‌ها و به همه چیز معترف؛ اما توقع نداشته باش من کس دیگری باشم تا لایق اعتماد خودم باشم. من بهترینم را ارائه کرده‌ام هر چند ضعیف، هر چند قوی.

روزی بخش بی‌زبانم، زبان در خواهد آورد و از خودش دفاع خواهد کرد. در هیچ وقت بر یک پاشنه نمی‌چرخد.

خودشناسیدلنوشتهدوست داشتن خودانتقاد از خودمنتقد درونی
کوچ نویسندگی و یادگیری http://zibamaghrebi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید