شاهزاده کوچولو دیگر برای همه شناخته شده است. این پسر عجیب و غریب و عاشق که با دلشکستگی سیارهاش را ترک کرده از ۶ سیاره میگذرد تا به سیاره زمین برسد و با خلبانی که هواپیمایش در صحرای آفریقا خراب شده آشنا شود. او بعد از گذشت یک سال از سفرش در پی ناکامی عشقیاش به گلی سرخ، تصمیم به بازگشت میگیرد. او میداند که گل سرخ او را دوست داشته است و حالا برای بازگشت باید از جسمش یا (شاید منیتاش) عبور کند. او آموخته است که:
فقط با چشم دل است که درست میشود دید، آنچه اساسی است نادیدنی است.
اهلی کردن کاری است که غالبا فراموشش میکنند. یعنی ایجاد پیوند و رابطه.
گلش او را دوست داشت: «گناه من است که در تمام مدت تو این را نفهمیدی. مهم نیست اما تو هم درست مثل من احمق بودی.» گلش تمام بو و نورش را نثار وی کرده بود، هرگز نمیبایست او را میگذاشت و میگریخت. باید آن مهر و محبتی را که پشت کلک های ساده و بچه گانهاش پنهان بود میشناخت. گل ها خیلی بی ثباتند، ...
معمولا فایل صوتی این کتاب فوقالعاده را با صدای احمد شاملو میشناسند اما اینجا میتوانید با صدای دلنشین ایرج گرگین هم آن را گوش دهید.