ای که می خواهی به کامت گردش ایام را
پخته کن در کوره تدبیر فکر خام را
دل بر این دنیای ظالم پرور مظلوم کش
خوش مکن کز او نخواهی کرد حاصل کام را
باد در غبغب میفکن چون شدی صاحب مقام
روز روشن دارد از پی تیرگی شام را
تا جوان هستی سر طاعت به امر حق برای
ور نه در پیری نداری قدرت انجام را
ما همه صید و اجل صیاد و دامش هست گور
کس ندارد جرات بر چیدن این دام را
خوش مکن بر کسب شهرت دل که در یک لحظه چرخ
می کشد بر خاک ذلت شخص صاحب نام را
آگه از راز سلونی می شوی مولا بگفت
گر بخوانی یک ورق از دفتر اسلام را
همچنان علی پا بر فرق عالم می زنی
از گلیمت گر که نگذاری تو بیرون گام را